- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۱۹۰۵
- شماره مطلب: ۵۷۰۶
-
چاپ
تاب تکلّم
هان! بگیر اینک مرا بر دست خویش
تا کنم قربان به راهت، هست خویش
نیستی تنها تو در این مرحله
در کمین، تیر و کمان حرمله
گر به قنداق است، دست و پای من
بین گلوی نازک و زیبای من
شیرخوارم لیک باشم شیرخو
گر ندارم پا، ولی دارم گلو
این منم مرغ بهشتیآشیان
بر سر دستت، به طوبی پرزنان
شد به میدان شاه و اصغر در برش
تا کند تر، خشکلعل احمرش
زادهی زهرا، عزیز بوتراب
خواست بهر کودک شش ماهه، آب
در اِزای آب، تیر حرمله
بس فکندی در ملائک، غلغله
از کمانش، تیر کین تا پر گرفت
جا به حلق نازک اصغر گرفت
گشت آماج سهشعبهتیر کین
حلق اصغر، همچو کتف شاه دین
تیر چون از کتف آن شه درگذشت
در جنان از قلب پیغمبر گذشت
چون نبُد تاب تکلّم کردنش
نکتهها بُد در تبسّم کردنش
یعنی ای بابا! گُلت، شاداب شد
وه! چه نیکو، اصغرت سیراب شد!
-
خضاب خون
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود، در اضطراب آوردهام
رأس خونین تو بر نی بود با من همسفر
خود تو دانی زآن چه از شام خراب آوردهام
-
عهد کودکی
گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتم
چون حسینِ خویش دیدم، شاد گشتم، پر گرفتم
از ازل من با برادر همسفر بودم در این ره
بهر خود، یاری چو شاهنشاه بیلشگر گرفتم
-
نایب خاص
نایب خاص امام بیعدیل
مسلم، آن پور برومند عقیل
مسلم، آن بر شاه دین، نایبمناب
چون علی بهر رسول مستطاب
-
عجب واعجب
شد به میدان فداکاری، «وهب»
آن مسلمانخوی نصرانینصب
کاو به عکس اهل ظاهر از درون
داشت ره با آن خداییرهنمون
تاب تکلّم
هان! بگیر اینک مرا بر دست خویش
تا کنم قربان به راهت، هست خویش
نیستی تنها تو در این مرحله
در کمین، تیر و کمان حرمله
گر به قنداق است، دست و پای من
بین گلوی نازک و زیبای من
شیرخوارم لیک باشم شیرخو
گر ندارم پا، ولی دارم گلو
این منم مرغ بهشتیآشیان
بر سر دستت، به طوبی پرزنان
شد به میدان شاه و اصغر در برش
تا کند تر، خشکلعل احمرش
زادهی زهرا، عزیز بوتراب
خواست بهر کودک شش ماهه، آب
در اِزای آب، تیر حرمله
بس فکندی در ملائک، غلغله
از کمانش، تیر کین تا پر گرفت
جا به حلق نازک اصغر گرفت
گشت آماج سهشعبهتیر کین
حلق اصغر، همچو کتف شاه دین
تیر چون از کتف آن شه درگذشت
در جنان از قلب پیغمبر گذشت
چون نبُد تاب تکلّم کردنش
نکتهها بُد در تبسّم کردنش
یعنی ای بابا! گُلت، شاداب شد
وه! چه نیکو، اصغرت سیراب شد!