- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۹۲۳
- شماره مطلب: ۵۶۴۷
-
چاپ
به ناز خفته
هنوز تشنهلبی؟ لالهی شکفتهی من!
تو نور چشم منی، ای مه دو هفتهی من!
کبودی اثر سنگ بر رُخت پیداست
نگفته، با خبری از غم نهفتهی من
چه قصّهها که ز تبخال و خیزران دارند!
لب شکفتهی تو، با لب شکفتهی من
غُبار از رخ پاکت به ناز میشوید
ز اشک، پنجهی مژگانِ خاکْ رُفتهی من
همیشه دختر، دردِ دل پدر شنَود
تو هم بگو، پدرِ دردِ دل نگفتهی من!
چرا به هیچ طریقی نمیشوی بیدار؟
مگر تو بخت منی؟ ای به ناز خفتهی من!
نمک به زخم دلت، بیش از این نمیریزم
حکایتی است، شکایات ناشنفتهی من
«یتیم»! سوختهی آتش محبّت اوست
شقایقِ دلِ از درد و داغ تفتهی من
-
روسیاه عاشق
ای شاه، این غلام که همرنگ موی توست
عمری دراز شد که هوادار روی توست
رسواتر از سراب شوم، گر برانیام
زیرا که آبروی من، از آبروی توست
-
فرشته خدا
باید مدد ز حضرت روحالامین کنم
تا مدحتی ز حضرت امّالبنین کنم
امداد غیب بایدم از آن چنان همای
تا قصّه از فرشته زنی این چنین کنم
-
شرم
ماهی من سوی آب، راه ندارد
بهر تلظّی به سینه، آه ندارد
لالهی من بس که داغ تشنهلبی دید
جز لب خشکیده و سیاه ندارد
به ناز خفته
هنوز تشنهلبی؟ لالهی شکفتهی من!
تو نور چشم منی، ای مه دو هفتهی من!
کبودی اثر سنگ بر رُخت پیداست
نگفته، با خبری از غم نهفتهی من
چه قصّهها که ز تبخال و خیزران دارند!
لب شکفتهی تو، با لب شکفتهی من
غُبار از رخ پاکت به ناز میشوید
ز اشک، پنجهی مژگانِ خاکْ رُفتهی من
همیشه دختر، دردِ دل پدر شنَود
تو هم بگو، پدرِ دردِ دل نگفتهی من!
چرا به هیچ طریقی نمیشوی بیدار؟
مگر تو بخت منی؟ ای به ناز خفتهی من!
نمک به زخم دلت، بیش از این نمیریزم
حکایتی است، شکایات ناشنفتهی من
«یتیم»! سوختهی آتش محبّت اوست
شقایقِ دلِ از درد و داغ تفتهی من