- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۹۴۱
- شماره مطلب: ۵۶۴۵
-
چاپ
مسیحایی نفس
بگو، ای سر! چرا کردی تو سرگردان به هر کویم؟
به مانند سر زلفت، کشی این سو و آن سویم
بیا، ای میهمان! امشب به روی دامنم بنْشین
که با تو من حدیث رنج خود، سربسته میگویم
مسیحایی نفس! تنها ز عمرم یک نفس مانده
به پیش چشم تو، با اشک از جان، دست میشویم
گل یاس تو شد، ای باغبان! همرنگ نیلوفر
مشامت پُر شود از بوی زهرا، گر کنی بویم
دلم خواهد که برخیزم بگردم دور تو، امّا
خدا داند نمیباشد رمق، دیگر به زانویم
ز درد شانه، ای بابا! ز دستم شانه میافتد
سبب این است، اگر امشب، پریشان مانده گیسویم
مکن مَنعم که دنبال سرت با دست میگردم
که سویی نیست دیگر، ای پدر! در چشم بیسویم
پر و بال شکسته، قدرت پرواز کی دارد؟
شکسته بال و پر در کنج ویران، چون پرستویم
هلال عمّه! جان عمّه! همراهت ببر من را
بیا دیگر مشو راضی که نیلیتر شود رویم
ندیده دیدهای یک طفل، محتاج عصا باشد
برای راه رفتن، من کمک از عمّه میجویم
سه ساله طفلم امّا از خدایم مرگ میخواهم
اجل باشد، طبیب دردم و مرگ است، دارویم
مسیحایی نفس
بگو، ای سر! چرا کردی تو سرگردان به هر کویم؟
به مانند سر زلفت، کشی این سو و آن سویم
بیا، ای میهمان! امشب به روی دامنم بنْشین
که با تو من حدیث رنج خود، سربسته میگویم
مسیحایی نفس! تنها ز عمرم یک نفس مانده
به پیش چشم تو، با اشک از جان، دست میشویم
گل یاس تو شد، ای باغبان! همرنگ نیلوفر
مشامت پُر شود از بوی زهرا، گر کنی بویم
دلم خواهد که برخیزم بگردم دور تو، امّا
خدا داند نمیباشد رمق، دیگر به زانویم
ز درد شانه، ای بابا! ز دستم شانه میافتد
سبب این است، اگر امشب، پریشان مانده گیسویم
مکن مَنعم که دنبال سرت با دست میگردم
که سویی نیست دیگر، ای پدر! در چشم بیسویم
پر و بال شکسته، قدرت پرواز کی دارد؟
شکسته بال و پر در کنج ویران، چون پرستویم
هلال عمّه! جان عمّه! همراهت ببر من را
بیا دیگر مشو راضی که نیلیتر شود رویم
ندیده دیدهای یک طفل، محتاج عصا باشد
برای راه رفتن، من کمک از عمّه میجویم
سه ساله طفلم امّا از خدایم مرگ میخواهم
اجل باشد، طبیب دردم و مرگ است، دارویم