- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۵۰۷
- شماره مطلب: ۵۶۳۸
-
چاپ
سینۀ سوزان
من کیستم؟ رسول خدا را سلالهام
وندر حریم زادهی زهرا، غزالهام
نامم رقیّه، دختر سلطان کربلا
باب الحوائجم، به خدا! گر سه سالهام
بر صورتم ز سیلی دشمن بُوَد اثر
تا رستخیز بر رخ ماه است، هالهام
آن شب به غیر زینب و سجّاد کس نبود
تا بشنود ز سینهی سوزان، مقالهام
جُستم پدر، سر پدر آمد به نزد من
زآن شب هنوز داغ به دل، همچو لالهام
بودم گرسنه، لخت جگر شد غذای من
لبتشنه و ز خون جگر پُر پیالهام
دادم به باد خرمن ظالم به کودکی
گویا شد این قیام ز گردون، حوالهام
ای دوستان! مبارزه بایست با ستم
خوانید هر کجا ز وفا این رسالهام
«ثابت»، به انتظار طواف مزار تو
گوید به صبح و شام: ببین گرم نالهام
-
کاروان اسرا
پریشانکاروانی از اسیری در وطن آید
سیهمحمل جهازی چند با سوز و محن آید
به اشترها همه محمل سیهپوش است و چندین زن
سیهپوش و سیهروز از سفر، سوی وطن آید
-
قبلهنما
ای پدر جان! ز کجا آمدهای؟
سوی ویرانه چرا آمدهای؟
طایر سدره و ویرانهی شام؟!
از کجا تا به کجا آمدهای؟!
-
پیکر لعلفام
وضو نداشت هر آن کس که بُرد نام تو را
قسم به جان تو! نشناخت احترام تو را
مقام قدر تو از فکرت بشر اولاست
عقول ناقصه کی پی بَرد مقام تو را؟
سینۀ سوزان
من کیستم؟ رسول خدا را سلالهام
وندر حریم زادهی زهرا، غزالهام
نامم رقیّه، دختر سلطان کربلا
باب الحوائجم، به خدا! گر سه سالهام
بر صورتم ز سیلی دشمن بُوَد اثر
تا رستخیز بر رخ ماه است، هالهام
آن شب به غیر زینب و سجّاد کس نبود
تا بشنود ز سینهی سوزان، مقالهام
جُستم پدر، سر پدر آمد به نزد من
زآن شب هنوز داغ به دل، همچو لالهام
بودم گرسنه، لخت جگر شد غذای من
لبتشنه و ز خون جگر پُر پیالهام
دادم به باد خرمن ظالم به کودکی
گویا شد این قیام ز گردون، حوالهام
ای دوستان! مبارزه بایست با ستم
خوانید هر کجا ز وفا این رسالهام
«ثابت»، به انتظار طواف مزار تو
گوید به صبح و شام: ببین گرم نالهام