- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۳۱۶۲
- شماره مطلب: ۵۶۲۲
-
چاپ
شب و ماهتاب
آن شب ز عمّه، طفل، سراغ پدر گرفت
اختر ز ماهتاب، خبر از قمر گرفت
هر روز، ناامیدتر از روز پیش بود
هر شب، بهانه بیشتر از پیشتر گرفت
چشمش ز خواب، خالی و لبریزِ اشک بود
وز آب چشم او، دل هستی شرر گرفت
تا روی زرد خویش کند سُرخ، پیش خصم
یاری ز چشم خویش، به خون جگر گرفت
هر گاه خواست، آن سوی ویران رَوَد ز ضعف
در بین ره، مدد ز یتیم دگر گرفت
سر را چو دید و با خبر از سرگذشت شد
ناچار، دست کوچک خود را به سر گرفت
با دست بیرمق ز رُخش، خاک و خون زُدود
وآن گاه بوسه زآن لب خشکیده، برگرفت
گفتا: مرا فراق تو و شرم عمّه کُشت
کاین مرغ پرشکسته از او بال و پر گرفت
بس حرف داشت لیک توان بیان نداشت
وز عمر کوتهش، سخن او، اثر گرفت
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
شب و ماهتاب
آن شب ز عمّه، طفل، سراغ پدر گرفت
اختر ز ماهتاب، خبر از قمر گرفت
هر روز، ناامیدتر از روز پیش بود
هر شب، بهانه بیشتر از پیشتر گرفت
چشمش ز خواب، خالی و لبریزِ اشک بود
وز آب چشم او، دل هستی شرر گرفت
تا روی زرد خویش کند سُرخ، پیش خصم
یاری ز چشم خویش، به خون جگر گرفت
هر گاه خواست، آن سوی ویران رَوَد ز ضعف
در بین ره، مدد ز یتیم دگر گرفت
سر را چو دید و با خبر از سرگذشت شد
ناچار، دست کوچک خود را به سر گرفت
با دست بیرمق ز رُخش، خاک و خون زُدود
وآن گاه بوسه زآن لب خشکیده، برگرفت
گفتا: مرا فراق تو و شرم عمّه کُشت
کاین مرغ پرشکسته از او بال و پر گرفت
بس حرف داشت لیک توان بیان نداشت
وز عمر کوتهش، سخن او، اثر گرفت