مشخصات شعر

کبوتر اشک

بگْذار که گلْ‌‌فرش کنم خانه‌ی خود را

جای قدم دلبر جانانه‌ی خود را

 

ساقی شده مهمانم و با برق نگاهش

تسکین دهم امشب، دل دیوانه‌ی خود را

 

پیداست به سیلاب سرشکم، غم هجران

پنهان چه کنم آه غریبانه‌ی خود را؟

 

با مژده‌ی وصل تو اگر کوه غم آید

خالی نکند طاقت من، شانه‌ی خود را

 

چشمم مژه بر هم زد و اشکم چو کبوتر

پرپر زد و گم کرد، ره خانه‌ی خود را

 

آن‌ جا که می وصلِ تو در جام نریزند

بر سنگ زنم ساغر و پیمانه‌ی خود را

 

در باغ تماشای تو، با جنّت موعود

سودا نکنم گوشه ویرانه‌ی خود را

 

چندان که گرفت آینه‌ام گَرد یتیمی

ترسم نشناسی دُر یک‌دانه‌ی خود را

 

شرح شب شیدایی من تا سحر این است

جان دادم و دیدم رُخ جانانه‌ی خود را

 

 

کبوتر اشک

بگْذار که گلْ‌‌فرش کنم خانه‌ی خود را

جای قدم دلبر جانانه‌ی خود را

 

ساقی شده مهمانم و با برق نگاهش

تسکین دهم امشب، دل دیوانه‌ی خود را

 

پیداست به سیلاب سرشکم، غم هجران

پنهان چه کنم آه غریبانه‌ی خود را؟

 

با مژده‌ی وصل تو اگر کوه غم آید

خالی نکند طاقت من، شانه‌ی خود را

 

چشمم مژه بر هم زد و اشکم چو کبوتر

پرپر زد و گم کرد، ره خانه‌ی خود را

 

آن‌ جا که می وصلِ تو در جام نریزند

بر سنگ زنم ساغر و پیمانه‌ی خود را

 

در باغ تماشای تو، با جنّت موعود

سودا نکنم گوشه ویرانه‌ی خود را

 

چندان که گرفت آینه‌ام گَرد یتیمی

ترسم نشناسی دُر یک‌دانه‌ی خود را

 

شرح شب شیدایی من تا سحر این است

جان دادم و دیدم رُخ جانانه‌ی خود را

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×