- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۹۲۹
- شماره مطلب: ۵۶۰۸
-
چاپ
رأس انور
یزیدا! از این رأس انور چه خواهی؟
از این بوسهگاه پیمبر چه خواهی؟
سری را که زهرا به دامان نهاده
بُریدیّ و دیگر از این سر چه خواهی؟
لبی را که بوسیده ختم رسولان
بدینسان ز چوبش، مکدّر چه خواهی؟
از این سر که گشته است، در پیش چشمش
به خون غرقه اندام اکبر، چه خواهی؟
از این سر که دیده است کز تن فتاده
دو دست رسای برادر، چه خواهی؟
به یک لحظه کُشتی مرا، شش برادر
دگر از من تیرهاختر، چه خواهی؟
به بزم تو سجّاد بر پا ستاده
دگر، ای لعین ستمگر! چه خواهی؟
به شمشیر کُشتی، به زنجیر بستی
جهان شد به کام تو، دیگر چه خواهی؟
نبی گر ببیند بدینگونه ما را
تو عذرش به فردای محشر چه خواهی؟
«رضویّه»! جز جود شاهنشه دین
به دنیا و عقبی، فزونتر چه خواهی؟
رأس انور
یزیدا! از این رأس انور چه خواهی؟
از این بوسهگاه پیمبر چه خواهی؟
سری را که زهرا به دامان نهاده
بُریدیّ و دیگر از این سر چه خواهی؟
لبی را که بوسیده ختم رسولان
بدینسان ز چوبش، مکدّر چه خواهی؟
از این سر که گشته است، در پیش چشمش
به خون غرقه اندام اکبر، چه خواهی؟
از این سر که دیده است کز تن فتاده
دو دست رسای برادر، چه خواهی؟
به یک لحظه کُشتی مرا، شش برادر
دگر از من تیرهاختر، چه خواهی؟
به بزم تو سجّاد بر پا ستاده
دگر، ای لعین ستمگر! چه خواهی؟
به شمشیر کُشتی، به زنجیر بستی
جهان شد به کام تو، دیگر چه خواهی؟
نبی گر ببیند بدینگونه ما را
تو عذرش به فردای محشر چه خواهی؟
«رضویّه»! جز جود شاهنشه دین
به دنیا و عقبی، فزونتر چه خواهی؟