مشخصات شعر

هلال من

ای هم‌سفر! که با سر پاکت سفر کنم

خون گریم و بر این سر خونین، نظر کنم

 

قرآن ناطقم! به سرم سایه کرده‌ای

تا در پناه سایه‌ی قرآن، سفر کنم

 

خواهم سرت ز نیزه بگیرم، به بر نهم

لیک از درازدستی دشمن، حذر کنم

 

شب تیره است و راه مخوف، ای هلال من!

با نور روی تو، شب خود را سحر کنم

 

مبهوت، دخترت شده از دیدن سرت

گاهی نظر به دختر و گاهی به سر کنم

 

با من گر، ای حسین! نگویی سخن، مگو

چون صبرِ بیش‌تر ز غمِ بیش‌تر کنم

 

با دختر صغیره‌ی خود کن تکلّمی

کز بهر آن سه‌ساله، گمان خطر کنم

 

رنگین شده است، موی تو از خون عارضت

من هم خضاب، موی خود از خون سر کنم

 

شعری به اشک و آه، «مؤیّد» سرود و من

امضا بر این مقاله ز خون جگر کنم 

هلال من

ای هم‌سفر! که با سر پاکت سفر کنم

خون گریم و بر این سر خونین، نظر کنم

 

قرآن ناطقم! به سرم سایه کرده‌ای

تا در پناه سایه‌ی قرآن، سفر کنم

 

خواهم سرت ز نیزه بگیرم، به بر نهم

لیک از درازدستی دشمن، حذر کنم

 

شب تیره است و راه مخوف، ای هلال من!

با نور روی تو، شب خود را سحر کنم

 

مبهوت، دخترت شده از دیدن سرت

گاهی نظر به دختر و گاهی به سر کنم

 

با من گر، ای حسین! نگویی سخن، مگو

چون صبرِ بیش‌تر ز غمِ بیش‌تر کنم

 

با دختر صغیره‌ی خود کن تکلّمی

کز بهر آن سه‌ساله، گمان خطر کنم

 

رنگین شده است، موی تو از خون عارضت

من هم خضاب، موی خود از خون سر کنم

 

شعری به اشک و آه، «مؤیّد» سرود و من

امضا بر این مقاله ز خون جگر کنم 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×