مشخصات شعر

آمدی، بیا

زینب چو دید پیکری اندر میان خون

چون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون

 

بی‌حد جراحتی، نتوان گفتنش که چند

پامال پیکری، نتوان دیدنش که چون

 

خنجر در او نشسته، چو شهپر که در همای

پیکان از او دمیده، چو مژگان که از جُفون

 

گفت: این به خون تپیده نباشد، حسین من

این نیست، آن ‌که در برِ من بود تا کنون

 

یک‌ دم فزون نرفت که رفت از کنار من

این زخم‌ها به پیکر او چون رسید؟ چون؟

 

گر این حسین، قامت او، از چه بر زمین؟

ور این حسین، رایت او، از چه سرنگون؟

 

گر این حسین من، سر او از چه بر سنان؟

ور این حسین من، تن او از چه غرق خون؟

 

یا خواب بوده‌ام من و گم گشته است، راه

یا خواب بوده آن که مرا بوده، رهنمون

 

می‌گفت و می‌گریست که جان‌سوز ناله‌ای

آمد ز حنجر شه لب‌تشنگان، برون

 

کای عندلیب گلشن جان! آمدی، بیا

ره گم نگشته، خوش به نشان آمدی، بیا

 

آمدی، بیا

زینب چو دید پیکری اندر میان خون

چون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون

 

بی‌حد جراحتی، نتوان گفتنش که چند

پامال پیکری، نتوان دیدنش که چون

 

خنجر در او نشسته، چو شهپر که در همای

پیکان از او دمیده، چو مژگان که از جُفون

 

گفت: این به خون تپیده نباشد، حسین من

این نیست، آن ‌که در برِ من بود تا کنون

 

یک‌ دم فزون نرفت که رفت از کنار من

این زخم‌ها به پیکر او چون رسید؟ چون؟

 

گر این حسین، قامت او، از چه بر زمین؟

ور این حسین، رایت او، از چه سرنگون؟

 

گر این حسین من، سر او از چه بر سنان؟

ور این حسین من، تن او از چه غرق خون؟

 

یا خواب بوده‌ام من و گم گشته است، راه

یا خواب بوده آن که مرا بوده، رهنمون

 

می‌گفت و می‌گریست که جان‌سوز ناله‌ای

آمد ز حنجر شه لب‌تشنگان، برون

 

کای عندلیب گلشن جان! آمدی، بیا

ره گم نگشته، خوش به نشان آمدی، بیا

 

۱ نظر
 
  • کامران مقدم ۱۳۹۹/۰۵/۱۶

    بسم الله الرحمن الرحیم؛ جزاکم الله خیرا، بسیار عالی، امیددارم آنانکه استفاده میکنند شما را منظور بدارند.

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×