- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۴۷۹
- شماره مطلب: ۵۵۰۰
-
چاپ
با بودن تو
مرهم به زخمِ دل به جز از سوزِ آه نیست
روزی چو روزگار من از غم، سیاه نیست
خواهم که سیر بینمت، آن گه سفر روم
باید چه چاره کرد؟ که تاب نگاه نیست
من با تو آمدم، بنِگر با که میروم
جولان خصم هست ولیکن پناه نیست
رأس تو روی نیزه و خورشید بر فلک
با بودن تو، حاجت خورشید و ماه نیست
گفتم که خاک بر سر خود ریزم از فراق
جز سنگ و تیر و نیزه در این قتلگاه نیست
-
چراغ مهر و ماه
دل امام زمان، زین عزا پریشان است
که مرقد دو ولی خدای، ویران است
به شهر سامره شد، قبّهای خراب کز آن
زمین و عرش و سماوات، نور باران است
-
آغوشعمو
«این پسر کیست؟ که گل صورت از او دزدیده است
سیزده بار زمین، دور قدش گردیده است»[i]
وقت میدان شدنش، کاش حسن آن جا بود!
تا ببیند چه گلی، در چمنش، روییده است
با بودن تو
مرهم به زخمِ دل به جز از سوزِ آه نیست
روزی چو روزگار من از غم، سیاه نیست
خواهم که سیر بینمت، آن گه سفر روم
باید چه چاره کرد؟ که تاب نگاه نیست
من با تو آمدم، بنِگر با که میروم
جولان خصم هست ولیکن پناه نیست
رأس تو روی نیزه و خورشید بر فلک
با بودن تو، حاجت خورشید و ماه نیست
گفتم که خاک بر سر خود ریزم از فراق
جز سنگ و تیر و نیزه در این قتلگاه نیست