- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۲۲
- بازدید: ۱۹۳۳
- شماره مطلب: ۵۲۸
-
چاپ
من خط به خط ز خواندن تو گریه میکنم
ای بخت من چو زلف پریشانیات بلند
شد شام من ز جلوۀ طوفانیات بلند
من خط به خط ز خواندن تو گریه میکنم
شد نالهام ز صفحۀ پیشانیات بلند
خود را در آینه به نیابت ز من ببوس
ای چشم من ز آینه گردانیات بلند
دزدان هم از ضیافت تو گریه میبرند
چیزی اگر کنند ز مهمانیات بلند
یک جرعه از اذان علی هم به من بده
ای قامت موذن عرفانیات بلند
هر کس به یک بهانه لبت را کشد به حرف
بادا سرش چو موسی عمرانیات بلند
از من بپرس چیست لباس سیاه تو
تا سرکنم به صحبت طولانیات بلند
ترسم به این بهانه روی گوشۀ تنور
گر گویمت که شام زمستانیات بلند
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
من خط به خط ز خواندن تو گریه میکنم
ای بخت من چو زلف پریشانیات بلند
شد شام من ز جلوۀ طوفانیات بلند
من خط به خط ز خواندن تو گریه میکنم
شد نالهام ز صفحۀ پیشانیات بلند
خود را در آینه به نیابت ز من ببوس
ای چشم من ز آینه گردانیات بلند
دزدان هم از ضیافت تو گریه میبرند
چیزی اگر کنند ز مهمانیات بلند
یک جرعه از اذان علی هم به من بده
ای قامت موذن عرفانیات بلند
هر کس به یک بهانه لبت را کشد به حرف
بادا سرش چو موسی عمرانیات بلند
از من بپرس چیست لباس سیاه تو
تا سرکنم به صحبت طولانیات بلند
ترسم به این بهانه روی گوشۀ تنور
گر گویمت که شام زمستانیات بلند