مشخصات شعر

کیست این سرو قد تشنه لب مشک به دوش؟

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاک­وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف


کیست این راز پریشانی من، در موهاش
تکیه­‌گاه سر شوریدۀ من، بازوهاش


کیست این؟ عطر غزل می­‌وزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش


این که می­‌خندد و می­‌خواند و می‌­رقصد و مست
می‌­رود بوی خوش پیرهنش دست به دست


نازپرداز همه ناز فروشان زمین
ساقی اما، ز همه تشنه‌­لبان تشنه‌­ترین


نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته‌­دلان بی‌ دستیش


کیست این سروقدِ تشنه‌ ­لبِ مشک به دوش؟
اینکه بی ­اوست چراغ شب مستان خاموش


اینکه آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟


گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست
حتم دارم که به جز ماه بنی­ هاشم نیست


"دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده‌ام زار و پریشان که مپرس"

کیست این سرو قد تشنه لب مشک به دوش؟

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاک­وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف


کیست این راز پریشانی من، در موهاش
تکیه­‌گاه سر شوریدۀ من، بازوهاش


کیست این؟ عطر غزل می­‌وزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش


این که می­‌خندد و می­‌خواند و می‌­رقصد و مست
می‌­رود بوی خوش پیرهنش دست به دست


نازپرداز همه ناز فروشان زمین
ساقی اما، ز همه تشنه‌­لبان تشنه‌­ترین


نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته‌­دلان بی‌ دستیش


کیست این سروقدِ تشنه‌ ­لبِ مشک به دوش؟
اینکه بی ­اوست چراغ شب مستان خاموش


اینکه آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟


گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست
حتم دارم که به جز ماه بنی­ هاشم نیست


"دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده‌ام زار و پریشان که مپرس"

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×