- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
- بازدید: ۵۸۶۴
- شماره مطلب: ۴۹۵
-
چاپ
صّل علی حر!
سد کردهای از کینه چرا راه مرا حر؟!
از جان من امروز چه میخواهی یا حر!
هر بار کسی آمد و پیکی ز بلا داشت
این بار چه آوردهای از معرکه، ها! حر!
در دست تو شمشیر نمیبینم انگار
بی اسب و سلاح آمدهای جانب ما، حر!
سردار نباید که فرود آید از اسب
افتاده مگر کار تو امروز به ما، حر!
من تشنهترم از همه حتّی از خورشید
تو سرخ شده چهرهات از شرم چرا، حر!
دنبال کهای؟ ما همه آنیم که بودیم
شاداب نمیبینم امروز تو را، حر!
تو آب شدی، آب وجودش همه دریاست
جاری شدی و روی به ما کردی تا حر!
دیر آمدهای، امّا شیر آمدی ای مرد
دیر آمدهای، زود بیا، زود بیا، حر!
دیر آمدی و شور جنون داری، این راه
این راه پر است از عطش و زخم و بلا، حر!
وسواس مبادا که به جان تو بیفتد
بسم الله آن کوفه و این کرببلا، حر!
بسم الله بسم الله این جادۀ خون است
من غیرت بسم الله، من نقطه ی با، حر!
جز کرببلا مشعر شوریده دلان نیست
این جا عرفات است، همین جاست منا حر!
از قلب یزیدیت برون آ و برآ زود
حرّ ابن شهیدا، همه حر باش، هلا حر!
حرّ ابن شهیدا، همه حر باش از این پس
حر باش، رها باش، رهاتر باش، یا حر
آیینه منم، راه منم، ماه منم، من
من خون خدا، خون خدا، خون خدا، حر!
خورشیدم و منظومۀ شمسیّ شهادت
ای سر زده در آینۀ شمس و ضحی، حر!
از قبله چه میپرسی، راه حرم این جاست
من خود حرمم، قبلهام و قبله نما، حر!
تو پنجرهای بودی سمت عطش باغ
تو آینهای بودی، دیدی همه را، حر!
تو نیستی از اهل ریا، اهل فنایی
اینک تو و اینک کرم آل کسا، حر!
من آمدهام نور بپاشم به شب تو
تقصیر مکن، آینه برگیر و بیا، حر!
***
- مولا ! نظری! گفت و دل سنگ فرو ریخت
موج ادب و شرم شد و غرق حیا، حر
تو اهل نجاتی و شهید ادب عشق
بو بردهای از معرفت آل عبا، حر!
انگار دعا کرده تو را مادر سادات
انگار خبر داری از اسرار دعا، حر!
تاریک دلان را شتر شب به عدم برد
از روشنی خویش چشاندیم تو را، حر!
کورآمدگان جرعۀ رؤیت نچشیدند
نور آمده بودی تو و ما عین بقا، حر!
آن قوم ستم پیشه همه اهل چرایند
ای جانب ما آمده بی چون و چرا، حر!
یک لحظه ببین با تو تب عشق چهها کرد
یکسان شده اجر تو و اجر شهدا، حر!
این طوف نخست است، ببینید، ببینید!
این بار امام شهدا آمده با حر
از بس شده ای دوست، سرت آینۀ اوست
تا روز حساب است حساب تو جدا، حر!
آن روز که سر بر قدم عشق نهادی
هر آینه فریاد زدی: صل ّ علی حر
تا نور هوالله به جان و دلت افتاد
دیدم همه جا آینه، دیدم همه جا حر
در تابش یک پلک تماشا چه شهودی ست
دیروز کجا بودی و امروز کجا؟ حر!
فردا عطش و تشت و تنور است و خرابه
فردا علیِ اصغر و لا حول و لا... حر!
-
بهشتِ گریه
باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم
دردی مگر برای دلم دست و پا کنم
باز آمدم به گریه بشویم درون خویش
جان را به نور عشق گل روشنا کنم
باز آمدم که قفل دل تیره بشکنم
باز آمدم کبوتر دل را هوا کنم
-
با کاروان نیزه (بند چهاردهم)
قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
-
با کاروان نیزه (بند سیزدهم)
تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه
آن یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه
جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام
برگشتهای و مینگری سوی قتلگاه
-
با کاروان نیزه (بند دوازدهم)
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
صّل علی حر!
سد کردهای از کینه چرا راه مرا حر؟!
از جان من امروز چه میخواهی یا حر!
هر بار کسی آمد و پیکی ز بلا داشت
این بار چه آوردهای از معرکه، ها! حر!
در دست تو شمشیر نمیبینم انگار
بی اسب و سلاح آمدهای جانب ما، حر!
سردار نباید که فرود آید از اسب
افتاده مگر کار تو امروز به ما، حر!
من تشنهترم از همه حتّی از خورشید
تو سرخ شده چهرهات از شرم چرا، حر!
دنبال کهای؟ ما همه آنیم که بودیم
شاداب نمیبینم امروز تو را، حر!
تو آب شدی، آب وجودش همه دریاست
جاری شدی و روی به ما کردی تا حر!
دیر آمدهای، امّا شیر آمدی ای مرد
دیر آمدهای، زود بیا، زود بیا، حر!
دیر آمدی و شور جنون داری، این راه
این راه پر است از عطش و زخم و بلا، حر!
وسواس مبادا که به جان تو بیفتد
بسم الله آن کوفه و این کرببلا، حر!
بسم الله بسم الله این جادۀ خون است
من غیرت بسم الله، من نقطه ی با، حر!
جز کرببلا مشعر شوریده دلان نیست
این جا عرفات است، همین جاست منا حر!
از قلب یزیدیت برون آ و برآ زود
حرّ ابن شهیدا، همه حر باش، هلا حر!
حرّ ابن شهیدا، همه حر باش از این پس
حر باش، رها باش، رهاتر باش، یا حر
آیینه منم، راه منم، ماه منم، من
من خون خدا، خون خدا، خون خدا، حر!
خورشیدم و منظومۀ شمسیّ شهادت
ای سر زده در آینۀ شمس و ضحی، حر!
از قبله چه میپرسی، راه حرم این جاست
من خود حرمم، قبلهام و قبله نما، حر!
تو پنجرهای بودی سمت عطش باغ
تو آینهای بودی، دیدی همه را، حر!
تو نیستی از اهل ریا، اهل فنایی
اینک تو و اینک کرم آل کسا، حر!
من آمدهام نور بپاشم به شب تو
تقصیر مکن، آینه برگیر و بیا، حر!
***
- مولا ! نظری! گفت و دل سنگ فرو ریخت
موج ادب و شرم شد و غرق حیا، حر
تو اهل نجاتی و شهید ادب عشق
بو بردهای از معرفت آل عبا، حر!
انگار دعا کرده تو را مادر سادات
انگار خبر داری از اسرار دعا، حر!
تاریک دلان را شتر شب به عدم برد
از روشنی خویش چشاندیم تو را، حر!
کورآمدگان جرعۀ رؤیت نچشیدند
نور آمده بودی تو و ما عین بقا، حر!
آن قوم ستم پیشه همه اهل چرایند
ای جانب ما آمده بی چون و چرا، حر!
یک لحظه ببین با تو تب عشق چهها کرد
یکسان شده اجر تو و اجر شهدا، حر!
این طوف نخست است، ببینید، ببینید!
این بار امام شهدا آمده با حر
از بس شده ای دوست، سرت آینۀ اوست
تا روز حساب است حساب تو جدا، حر!
آن روز که سر بر قدم عشق نهادی
هر آینه فریاد زدی: صل ّ علی حر
تا نور هوالله به جان و دلت افتاد
دیدم همه جا آینه، دیدم همه جا حر
در تابش یک پلک تماشا چه شهودی ست
دیروز کجا بودی و امروز کجا؟ حر!
فردا عطش و تشت و تنور است و خرابه
فردا علیِ اصغر و لا حول و لا... حر!