- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۲۶۹۴
- شماره مطلب: ۴۸۶۸
-
چاپ
خواهر و قبر برادر
بازم هواى کوى تو بر سر فتاده است
وز ماتمت به جان من اخگر فتاده است
عمرم گذشت و وصل تو ممکن نشد مرا
دیدار ما مگر که به محشر فتاده است؟
شد اربعین و باز ره کاروان شام
در کربلاى سبط پیمبر فتاده است
شد اربعین و باز ز داغ عزاى تو
در کائنات، شورش دیگر فتاده است
از یاد تشنگان فرات، اشک و موج خون
در چشم ما و چشمهی کوثر فتاده است
در امتداد قبر شهیدان کربلا
یک سلسله، سلالهی حیدر فتاده است
دیگر ز ناله چون نکند منعشان کسى
فریادشان به طارم اخضر فتاده است
نجما به قبر قاسم خود گریه میکند
لیلى به روى تربت اکبر فتاده است
در هر طرف سکینه به یاد گذشتهها
در جستوجوى گمشده اصغر فتاده است
کلثوم پا ز سر نشناسد که اینچنین
اندر کنار علقمه با سر فتاده است
گرید کنار مرقد عبّاس و زین ملال
لرزه به جان غمزده خواهر فتاده است
بر جسم دردپرور زینب، شرار غم
از دیدن قبور مطهّر فتاده است
چون جان به بر کشیده مزار حسین را
خواهر کنار قبر برادر فتاده است
آن خاک پاک بوسد و بوید مگر که باز
زینب به یاد گفتهی مادر فتاده است؟
خون دل من است، «مؤیّد»! نه شعر من
نقشى که بر صحیفهی دفتر فتاده است
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
خواهر و قبر برادر
بازم هواى کوى تو بر سر فتاده است
وز ماتمت به جان من اخگر فتاده است
عمرم گذشت و وصل تو ممکن نشد مرا
دیدار ما مگر که به محشر فتاده است؟
شد اربعین و باز ره کاروان شام
در کربلاى سبط پیمبر فتاده است
شد اربعین و باز ز داغ عزاى تو
در کائنات، شورش دیگر فتاده است
از یاد تشنگان فرات، اشک و موج خون
در چشم ما و چشمهی کوثر فتاده است
در امتداد قبر شهیدان کربلا
یک سلسله، سلالهی حیدر فتاده است
دیگر ز ناله چون نکند منعشان کسى
فریادشان به طارم اخضر فتاده است
نجما به قبر قاسم خود گریه میکند
لیلى به روى تربت اکبر فتاده است
در هر طرف سکینه به یاد گذشتهها
در جستوجوى گمشده اصغر فتاده است
کلثوم پا ز سر نشناسد که اینچنین
اندر کنار علقمه با سر فتاده است
گرید کنار مرقد عبّاس و زین ملال
لرزه به جان غمزده خواهر فتاده است
بر جسم دردپرور زینب، شرار غم
از دیدن قبور مطهّر فتاده است
چون جان به بر کشیده مزار حسین را
خواهر کنار قبر برادر فتاده است
آن خاک پاک بوسد و بوید مگر که باز
زینب به یاد گفتهی مادر فتاده است؟
خون دل من است، «مؤیّد»! نه شعر من
نقشى که بر صحیفهی دفتر فتاده است