مشخصات شعر

بابای من می‌آید

ابر هی در صورت مهتاب بازی می‌کند

باد دارد توی زلفت تاب بازی می‌کند

 

لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده

مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می‌کند

 

گفته‌ام با بچه‌ها بابای من می‌آید و

دامن من را پراز اسباب بازی می‌کند

 

آسمان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب

با علی اصغرش در خواب بازی می‌کند

 

عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه

پس چرا آن مرد دارد آب بازی می‌کند؟؟؟

 

من اگر دردانه‌ات هستم به جای من چرا

باد دارد توی زلفت تاب بازی می‌کند؟؟؟

بابای من می‌آید

ابر هی در صورت مهتاب بازی می‌کند

باد دارد توی زلفت تاب بازی می‌کند

 

لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده

مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می‌کند

 

گفته‌ام با بچه‌ها بابای من می‌آید و

دامن من را پراز اسباب بازی می‌کند

 

آسمان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب

با علی اصغرش در خواب بازی می‌کند

 

عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه

پس چرا آن مرد دارد آب بازی می‌کند؟؟؟

 

من اگر دردانه‌ات هستم به جای من چرا

باد دارد توی زلفت تاب بازی می‌کند؟؟؟

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×