- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۳۱۵۰
- شماره مطلب: ۴۶۲۲
-
چاپ
عاشقی دیگر
باز خواهم شورشی از سر کنم
شرح حال عاشقی دیگر کنم
«هانی بن عروه» کز انصار بود
دوّمین سرباز آن دربار بود
در حقیقت حقّ یاری را ادا
داشت اندر کوفه در راه خدا
از سفیر شاه دین امداد کرد
خلق را بر راه حق، ارشاد کرد
سر به دشمن داد و مهمان را نداد
خویشتن را داد و پیمان را نداد
از ارادت داد، سر در راه دین
آفرین! بر جانش از جانآفرین
در طریق عاشقان شد جانفدا
جانفدا شد بر شهید کربلا
گوید «آذر» هر نفس با شور و شین
«بِاَبی انت و امّی، یا حسین»!
-
هلال زینب
کوفیان را دیده از غم، اشکبار
اندر آن هنگامه از خرد و کبار
بانوی دین دید چون افغانشان
از مصائب، دیدهی گریانشان،
-
بیتالاحزان
باز گشتم با غم و محنت، قرین
یادم آمد از غم «امّالبنین»
شد ز دشت کربلا چون باخبر
«بیتالاحزان» در بقیعش شد مقر
-
یا جّدا!
چون «بشیر» از امر زینالعابدین
وارد شهر مدینه شد غمین
بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام
بعد از این اندر مدینه «لامُقام»
-
بوی مشک
اهل بیت شاه دین با صد نوا
بار بر بستند از شام بلا
ره بپیمودند چندی بیقرار
تا که دشت کربلا شد آشکار
عاشقی دیگر
باز خواهم شورشی از سر کنم
شرح حال عاشقی دیگر کنم
«هانی بن عروه» کز انصار بود
دوّمین سرباز آن دربار بود
در حقیقت حقّ یاری را ادا
داشت اندر کوفه در راه خدا
از سفیر شاه دین امداد کرد
خلق را بر راه حق، ارشاد کرد
سر به دشمن داد و مهمان را نداد
خویشتن را داد و پیمان را نداد
از ارادت داد، سر در راه دین
آفرین! بر جانش از جانآفرین
در طریق عاشقان شد جانفدا
جانفدا شد بر شهید کربلا
گوید «آذر» هر نفس با شور و شین
«بِاَبی انت و امّی، یا حسین»!