مشخصات شعر

منشور غم

بارالها! باز چون افتاده ‌حال؟

خود بدان پیشین نمانَد این هلال

 

دل، قرین با درد و ماتم آمده

گوییا ماه محرّم آمده

 

هر دلی بینم به دردی مبتلاست

کاین مَه‌ سوز است و اندوه و بلاست

 

خود نباشد بی‌سبب کآن نیک‌مرد

نام این مَه، «رستخیز عام» کرد

 

هر طرف بر پاست، بزم ماتمی

هر که دارد با غم او، عالمی

 

نقش غربت بسته بر دیوارها

گَرد غم بنْشسته بر رخسارها

 

هر که را بینم در اندوه و عزاست

سوگ‌وار داغ شاه کربلاست

 

شادی از دل‌ها، فراموش آمده

خانه‌ها، یکسر سیه‌پوش آمده

 

غرق ماتم، مردم از پیر و جوان

جملگی بر سینه و بر سر زنان

 

یا رب! این داغ از کدامین آتش است؟

که پس از دهری، شرارش، سرکش است؟!

 

آری؛ این منشور غم را نیست کاست

کش همی توقیعِ تأیید از خداست

 

منقطع زین ماه، عمر آمد تباه

زندگانی جز طفیل غم مخواه

منشور غم

بارالها! باز چون افتاده ‌حال؟

خود بدان پیشین نمانَد این هلال

 

دل، قرین با درد و ماتم آمده

گوییا ماه محرّم آمده

 

هر دلی بینم به دردی مبتلاست

کاین مَه‌ سوز است و اندوه و بلاست

 

خود نباشد بی‌سبب کآن نیک‌مرد

نام این مَه، «رستخیز عام» کرد

 

هر طرف بر پاست، بزم ماتمی

هر که دارد با غم او، عالمی

 

نقش غربت بسته بر دیوارها

گَرد غم بنْشسته بر رخسارها

 

هر که را بینم در اندوه و عزاست

سوگ‌وار داغ شاه کربلاست

 

شادی از دل‌ها، فراموش آمده

خانه‌ها، یکسر سیه‌پوش آمده

 

غرق ماتم، مردم از پیر و جوان

جملگی بر سینه و بر سر زنان

 

یا رب! این داغ از کدامین آتش است؟

که پس از دهری، شرارش، سرکش است؟!

 

آری؛ این منشور غم را نیست کاست

کش همی توقیعِ تأیید از خداست

 

منقطع زین ماه، عمر آمد تباه

زندگانی جز طفیل غم مخواه

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×