مشخصات شعر

یا جّدا!

چون «بشیر» از امر زین‌العابدین

وارد شهر مدینه شد غمین

 

بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام

بعد از این اندر مدینه «لامُقام»

 

مرد و زن! رو جانب صحرا کنید

در بیابان‌ها همه مأوا کنید

 

اهل یثرب! آمده اینک ز شام

اهل بیت حضرت «خیر‌الانام»

 

آمده سجّاد، زین‌العابدین

با حریم خاص «خیر‌المرسلین»

 

آه! کز شام بلا با صد محن

زینب مظلومه آمد در وطن

 

شد روان در روضه‌ی جدّش رسول

بر کشید آه از دل زار و ملول

 

گفت: «یا جدّا»! حسینت کشته شد

تشنه‌لب، نور دو عینت کشته شد

 

شد همه اصحاب و انصارش شهید

نوجوانانش به خاک و خون تپید

 

کشته شد عبّاس و عون و جعفرش

غرق خون شد اکبرش با اصغرش

 

شد جوانانت به جسم چاک‌چاک

رأسشان بر نیزه، تن‌ها روی خاک

 

کودکان را پای شد پُر‌آبله

بس دویدند از قفای قافله

 

از کنار روضه‌ی جدّش رسول

شد به نزد تربت پاک بتول

 

مادرا! خود می‌شوم آشفته‌حال

از حسینت گر کنی از من، سؤال

 

من چسان گویم سؤالت را جواب؟

دیده‌ام خود پیکرش از خون، خضاب

 

بشْنو از من، حال فرزندت حسین

کاو تنش شد پاره از تیغ و سُنین

 

گر حسینت را نه من آورده‌ام

بر نشانی، پیرهن آورده‌ام

 

دم مزن، «آذر»! به جان آذر زدی

شعله ز آه دل به خشک و تر زدی

یا جّدا!

چون «بشیر» از امر زین‌العابدین

وارد شهر مدینه شد غمین

 

بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام

بعد از این اندر مدینه «لامُقام»

 

مرد و زن! رو جانب صحرا کنید

در بیابان‌ها همه مأوا کنید

 

اهل یثرب! آمده اینک ز شام

اهل بیت حضرت «خیر‌الانام»

 

آمده سجّاد، زین‌العابدین

با حریم خاص «خیر‌المرسلین»

 

آه! کز شام بلا با صد محن

زینب مظلومه آمد در وطن

 

شد روان در روضه‌ی جدّش رسول

بر کشید آه از دل زار و ملول

 

گفت: «یا جدّا»! حسینت کشته شد

تشنه‌لب، نور دو عینت کشته شد

 

شد همه اصحاب و انصارش شهید

نوجوانانش به خاک و خون تپید

 

کشته شد عبّاس و عون و جعفرش

غرق خون شد اکبرش با اصغرش

 

شد جوانانت به جسم چاک‌چاک

رأسشان بر نیزه، تن‌ها روی خاک

 

کودکان را پای شد پُر‌آبله

بس دویدند از قفای قافله

 

از کنار روضه‌ی جدّش رسول

شد به نزد تربت پاک بتول

 

مادرا! خود می‌شوم آشفته‌حال

از حسینت گر کنی از من، سؤال

 

من چسان گویم سؤالت را جواب؟

دیده‌ام خود پیکرش از خون، خضاب

 

بشْنو از من، حال فرزندت حسین

کاو تنش شد پاره از تیغ و سُنین

 

گر حسینت را نه من آورده‌ام

بر نشانی، پیرهن آورده‌ام

 

دم مزن، «آذر»! به جان آذر زدی

شعله ز آه دل به خشک و تر زدی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×