- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۲۶۸
- شماره مطلب: ۴۵۴۷
-
چاپ
بوجهل ثانی
در ورود عترت شاه شهید
مجلسی آراست خصم دین، یزید
مجلسی در وی، صلای خاص و عام
شامیان در آن نموده ازدحام
مجلسی گسترده در وی، آشکار
سفرهی شطرنج و اسباب قمار
مجلسی در آن حریم بوتراب
بسته بر بازویشان از کین، طناب
مجلسی در آن عیان، تشت زری
در میان تشت زر، خونینسری
وه! چه سر؟ «والشّمس»، وصف روی او
وه! چه سر؟ «واللّیل»، وصف موی او
وه! چه سر؟ از چهره و ابرو و خال
کرده ظاهر، کوکب و بدر و هلال
وه! چه سر؟ سر باخته در کار عشق
از جراحاتش عیان، آثار عشق
وه! چه سر؟ رویش، مُضیئی آفتاب
مویش از خون گلو گشته خضاب
وه! چه سر؟ بر سرفرازان، سرفراز
جبههی او، قبلهی اهل نیاز
وه! چه سر؟ از او عیان، انوار حق
وه! چه سر؟ در او نهان، اسرار حق
وه! چه سر؟ زیب سر دوش رسول
وه! چه سر؟ نوباوهی باغ بتول
مصطفی و مرتضی را نور عین
رأس پاک شاه مظلومان، حسین
گوهر دین را چو کفرآلود دید
از میان تشت، سر بیرون کشید
همچو جدّ خود رسول کردگار
در میان کفر، دین کرد آشکار
ناگهان یاقوت لب را باز کرد
خواندن قرآن همی آغاز کرد
ثانی بوجهل بداختر، یزید
از لسان حق، بیان حق شنید
شد ز ذکر حق چو شیطان، سرگران
دست بُرد او سوی چوب خیزران
کاش! میخشکید همچون چوب، دست
کز ستم، دندان پاک شه شکست
بوجهل ثانی
در ورود عترت شاه شهید
مجلسی آراست خصم دین، یزید
مجلسی در وی، صلای خاص و عام
شامیان در آن نموده ازدحام
مجلسی گسترده در وی، آشکار
سفرهی شطرنج و اسباب قمار
مجلسی در آن حریم بوتراب
بسته بر بازویشان از کین، طناب
مجلسی در آن عیان، تشت زری
در میان تشت زر، خونینسری
وه! چه سر؟ «والشّمس»، وصف روی او
وه! چه سر؟ «واللّیل»، وصف موی او
وه! چه سر؟ از چهره و ابرو و خال
کرده ظاهر، کوکب و بدر و هلال
وه! چه سر؟ سر باخته در کار عشق
از جراحاتش عیان، آثار عشق
وه! چه سر؟ رویش، مُضیئی آفتاب
مویش از خون گلو گشته خضاب
وه! چه سر؟ بر سرفرازان، سرفراز
جبههی او، قبلهی اهل نیاز
وه! چه سر؟ از او عیان، انوار حق
وه! چه سر؟ در او نهان، اسرار حق
وه! چه سر؟ زیب سر دوش رسول
وه! چه سر؟ نوباوهی باغ بتول
مصطفی و مرتضی را نور عین
رأس پاک شاه مظلومان، حسین
گوهر دین را چو کفرآلود دید
از میان تشت، سر بیرون کشید
همچو جدّ خود رسول کردگار
در میان کفر، دین کرد آشکار
ناگهان یاقوت لب را باز کرد
خواندن قرآن همی آغاز کرد
ثانی بوجهل بداختر، یزید
از لسان حق، بیان حق شنید
شد ز ذکر حق چو شیطان، سرگران
دست بُرد او سوی چوب خیزران
کاش! میخشکید همچون چوب، دست
کز ستم، دندان پاک شه شکست