- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۱۰۰۹
- شماره مطلب: ۴۵۳۶
-
چاپ
ملاقات منهال
در حدیث آمد ز «منهال»، ای عزیز!
این روایت بشْنو و اشکی بریز
گفت: آن هنگام کاندر شهر شام
اهل بیت مصطفی را شد مقام
روزی از بازار میکردم عبور
ناگهان افتاد چشمانم ز دور،
بر امام و پیشوای ساجدین
سیّد سجّاد، زینالعابدین
رفتمش نزدیک و با چشم پُرآب
من سلامش گفتم و داد او جواب
پس بپرسیدم که ای فخر زمن!
گوهر درج امامت! بوالحسن!
گو چگونهاستی؟ چه باشد حال تو؟
ای فدای خاک پا، منهال تو!
شام کردی چون تو اندر شهر شام؟
صبح کردی چون در این مُلک و مقام؟
گفت: ای منهال! حالش چون بود؟
آن که در بند عدو، مسجون بود
شام کردیم اندر این شهر خراب
جان ما اندر شکنج و در عذاب
از زمین کربلا تا شهر شام
خود نگشته این زنان، سیر از طعام
دردمندان را شبی باشد دراز
نالهی اطفال باشد جانگداز
شب ز سردی نیست ما را حظّ خواب
روز، روی ما بسوزد ز آفتاب
-
مصحف
شاه دین را بود در درج خیام
گوهری رخشنده، عبدالله ناممهر خاصی بین این طفل و شه است
کنیتش زین رو ابوعبداللَّه است -
مصحف
شاه دین را بود در درج خیام
گوهری رخشنده، عبدالله نام
مهر خاصی بین این طفل و شه است
کنیتش زین رو ابوعبداللَّه است
-
پیام محبوب
در ره عشق، عجب شهرت و نامی دارم
هر دم از جانب محبوب، پیامی دارم
داستانی است مرا بر سر هر رهگذری
بر سر هر گذری، شورش عامی دارم
-
عزای پدر
آتش دشمن چو خیمهگاه بگیرد
دامن هر طفل بیگناه بگیرد
آه یتیمان ز قلب زار برآید
آینهی چرخ، دود آه بگیرد
ملاقات منهال
در حدیث آمد ز «منهال»، ای عزیز!
این روایت بشْنو و اشکی بریز
گفت: آن هنگام کاندر شهر شام
اهل بیت مصطفی را شد مقام
روزی از بازار میکردم عبور
ناگهان افتاد چشمانم ز دور،
بر امام و پیشوای ساجدین
سیّد سجّاد، زینالعابدین
رفتمش نزدیک و با چشم پُرآب
من سلامش گفتم و داد او جواب
پس بپرسیدم که ای فخر زمن!
گوهر درج امامت! بوالحسن!
گو چگونهاستی؟ چه باشد حال تو؟
ای فدای خاک پا، منهال تو!
شام کردی چون تو اندر شهر شام؟
صبح کردی چون در این مُلک و مقام؟
گفت: ای منهال! حالش چون بود؟
آن که در بند عدو، مسجون بود
شام کردیم اندر این شهر خراب
جان ما اندر شکنج و در عذاب
از زمین کربلا تا شهر شام
خود نگشته این زنان، سیر از طعام
دردمندان را شبی باشد دراز
نالهی اطفال باشد جانگداز
شب ز سردی نیست ما را حظّ خواب
روز، روی ما بسوزد ز آفتاب