- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۳۹۴
- شماره مطلب: ۴۵۳۴
-
چاپ
بانگ منادی
باز روزم در نظر آمد چو شام
یادم آمد، ماجرای شهر شام
چون اسیران دیار کربلا
صبحدم شد وارد شام بلا
شورش از دروازهی ساعات شد
روز روشن در نظر، ظلْمات شد
جامهها نو، بسته کفها را خضاب
در مبارکباد هر یک در خطاب
شاد و خندان گشته و کف میزنند
بربط و چنگ و نی و دف میزنند
ناگهان بانگ منادی زد ندا:
آمدند اینک اسیران بلا
نزد هر محمل، سری بر نوک نی
رأس شه در پیش و اطفالش ز پی
سیّد سجّاد، زینالعابدین
حجّت حق، سرور اهل یقین
رأس بابش از جفا بر نوک نی
اهل بیت مصطفی او را ز پی
گِرد او از مردمان اهل شام
کرده با طعن و شماتت، ازدحام
ابتلا و محنت شام بلا
بیشتر شد از زمین کربلا
«آذر»! از سینه بکش آه و فغان
یاد کن از محنت غمدیدگان
-
هلال زینب
کوفیان را دیده از غم، اشکبار
اندر آن هنگامه از خرد و کبار
بانوی دین دید چون افغانشان
از مصائب، دیدهی گریانشان،
-
بیتالاحزان
باز گشتم با غم و محنت، قرین
یادم آمد از غم «امّالبنین»
شد ز دشت کربلا چون باخبر
«بیتالاحزان» در بقیعش شد مقر
-
یا جّدا!
چون «بشیر» از امر زینالعابدین
وارد شهر مدینه شد غمین
بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام
بعد از این اندر مدینه «لامُقام»
-
بوی مشک
اهل بیت شاه دین با صد نوا
بار بر بستند از شام بلا
ره بپیمودند چندی بیقرار
تا که دشت کربلا شد آشکار
بانگ منادی
باز روزم در نظر آمد چو شام
یادم آمد، ماجرای شهر شام
چون اسیران دیار کربلا
صبحدم شد وارد شام بلا
شورش از دروازهی ساعات شد
روز روشن در نظر، ظلْمات شد
جامهها نو، بسته کفها را خضاب
در مبارکباد هر یک در خطاب
شاد و خندان گشته و کف میزنند
بربط و چنگ و نی و دف میزنند
ناگهان بانگ منادی زد ندا:
آمدند اینک اسیران بلا
نزد هر محمل، سری بر نوک نی
رأس شه در پیش و اطفالش ز پی
سیّد سجّاد، زینالعابدین
حجّت حق، سرور اهل یقین
رأس بابش از جفا بر نوک نی
اهل بیت مصطفی او را ز پی
گِرد او از مردمان اهل شام
کرده با طعن و شماتت، ازدحام
ابتلا و محنت شام بلا
بیشتر شد از زمین کربلا
«آذر»! از سینه بکش آه و فغان
یاد کن از محنت غمدیدگان