- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۲۱۴۸
- شماره مطلب: ۴۵۰۱
-
چاپ
بأبى انت و امّى
همه جسمیم و تویى جان، بأبى انت و امّى
همه دردیم و تو درمان، بأبى انت و امّى
بأبى انت و امّى که ز پیمان تو با حق
همه گریان و تو خندان، بأبى انت و امّى
ز وجودت به وجود آمده شور و هیجانى
در همه عالم امکان، بأبى انت و امّى
جان فدایت! که شد از روز نخستین ولادت
کربلاى تو نمایان، بأبى انت و امّى
تو حسینى، تو حسینى، تو سراپا همه حُسنى
معدن جودى و احسان، بأبى انت و امّى
آن که دیوانۀ تو، سر به بیابان بگذارد
بگذرد از سر و سامان، بأبى انت و امّى
خِرَد، اى خسرو خوبان! که بُوَد شاخص انسان
مانده در کار تو حیران، بأبى انت و امّى
سرِ آن کشته بنازم! که دم مرگ ببیند
تو گرفتیش به دامان، بأبى انت و امّى
چون «نگارنده» به آن کاو شده در ظلّ لوایت
دادن جان بُوَد آسان، بأبى انت و امّى
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
بأبى انت و امّى
همه جسمیم و تویى جان، بأبى انت و امّى
همه دردیم و تو درمان، بأبى انت و امّى
بأبى انت و امّى که ز پیمان تو با حق
همه گریان و تو خندان، بأبى انت و امّى
ز وجودت به وجود آمده شور و هیجانى
در همه عالم امکان، بأبى انت و امّى
جان فدایت! که شد از روز نخستین ولادت
کربلاى تو نمایان، بأبى انت و امّى
تو حسینى، تو حسینى، تو سراپا همه حُسنى
معدن جودى و احسان، بأبى انت و امّى
آن که دیوانۀ تو، سر به بیابان بگذارد
بگذرد از سر و سامان، بأبى انت و امّى
خِرَد، اى خسرو خوبان! که بُوَد شاخص انسان
مانده در کار تو حیران، بأبى انت و امّى
سرِ آن کشته بنازم! که دم مرگ ببیند
تو گرفتیش به دامان، بأبى انت و امّى
چون «نگارنده» به آن کاو شده در ظلّ لوایت
دادن جان بُوَد آسان، بأبى انت و امّى