- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۱۹۱۲
- شماره مطلب: ۴۴۵۹
-
چاپ
کبوتران حرم
ای دائم از خدا و نبییّن تو را، سلام!
وی روی عالمی، به حریم تو، صبح و شام!
ابن الرّضای دوّمی و چارمین علی
جدّ امام منتظرّی و دهم امام
مهرِ جهان فروزِ سپهر هدایتی
هادی است، کنیهات؛ به تو و کنیهات، سلام!
تا با کبوتران حریم تو، خوش بُوَد
پر میزند، به سامره، مرغ دلم، مدام
صحن تو، در جلال و شرف، مسجد الرّسول
کوی تو، قبلۀ حرم مسجد الحرام
داری زمام عرش، به انگشت و نی عجیب
گر شد به زیر دست تو، شیر درنده رام
وصف تو میکنند، نبییّن، به افتخار
نام تو میبرند، امامان، به احترام
هستی زوال گیرد و بذل تو، بیزوال
عالم تمام گردد و مدح تو، ناتمام
در آسمان، قیامت کبری، به پا شود
چون از زمین، به عزم عبادت کنی قیام
هرگز نخواستیم، می از ساغر بهشت
کز کوثر ولای تو ما را، پُر است، جام
ای حجّت دهم! که به نُه چرخ و هشت خُلد
هر کس زده به رشتۀ مهر تو، اعتصام
ای باب عسکری! پسر حضرت جواد!
ای نور چشم فاطمه و سیّد انام!
ما آرزوی سامره داریم، رحمتی
تا خاک زائر تو ببوسیم، گام گام
بردار بارِ درد و غم، از دوشِ مرد و زن
بگشای راه سامرهات را، به خاصّ و عام
دارم درون سینۀ مجروح خویشتن
زخمی که جز وصال توأش نیست، التیام
ما با محبّت تو، نمودیم افتخار
ما از ولایت تو، گرفتیم انسجام
هر کس که غیر مدح شما، خاندان کند
پیوسته گنگ، در سخن و لال، در کلام!
هر ثروتی، سوای عطای شماست، فقر
هر پختهای، بدون ولای شماست، خام
هر کس نداشت، رشتۀ مهر تو را، به دست
شیطان، به پای مانده ز راهش، نهاده دام
دردا که چرخ بر تو، جفا کرد، روز و شب!
آوخ که خصم، خون به دلت کرد، صبح و شام!
دشمن تو را به زور، به بزم شراب بُرد
کرد از تو و رسول خدا، هتک احترام
آن جا به تو، تعارف جام شراب کرد
ریزد خدا، حمیم جهنّم، وِرا به کام
بزم می و ولی خدا، آه! آه! آه!
ای کاش میگسست فلک را ز هم نظام!
خاموش شد، صدای دعایت، ولی به زهر
ای آن که یافت دین خدا، از دمت، قوام!
داغ تو شعله، بر جگر شیعیان زند
تا مهدیات بیاید و بسْتاند انتقام
از غربتت وَ یا جگر پاره پارهات؟
یا زخم بی شمار دلت، گویم از کدام؟
گریم به یاد جدّ غریبت که رأس او
گه ماه کوفه بود و گهی آفتاب شام
گه دوخت نیزه، سینه و پشت وِرا به هم
گه ریخت سنگ، بر سر او، از فراز بام
بر روح پاک تو، به تن چاک چاک او
«میثم» هماره میکند از جان و دل، سلام
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
کبوتران حرم
ای دائم از خدا و نبییّن تو را، سلام!
وی روی عالمی، به حریم تو، صبح و شام!
ابن الرّضای دوّمی و چارمین علی
جدّ امام منتظرّی و دهم امام
مهرِ جهان فروزِ سپهر هدایتی
هادی است، کنیهات؛ به تو و کنیهات، سلام!
تا با کبوتران حریم تو، خوش بُوَد
پر میزند، به سامره، مرغ دلم، مدام
صحن تو، در جلال و شرف، مسجد الرّسول
کوی تو، قبلۀ حرم مسجد الحرام
داری زمام عرش، به انگشت و نی عجیب
گر شد به زیر دست تو، شیر درنده رام
وصف تو میکنند، نبییّن، به افتخار
نام تو میبرند، امامان، به احترام
هستی زوال گیرد و بذل تو، بیزوال
عالم تمام گردد و مدح تو، ناتمام
در آسمان، قیامت کبری، به پا شود
چون از زمین، به عزم عبادت کنی قیام
هرگز نخواستیم، می از ساغر بهشت
کز کوثر ولای تو ما را، پُر است، جام
ای حجّت دهم! که به نُه چرخ و هشت خُلد
هر کس زده به رشتۀ مهر تو، اعتصام
ای باب عسکری! پسر حضرت جواد!
ای نور چشم فاطمه و سیّد انام!
ما آرزوی سامره داریم، رحمتی
تا خاک زائر تو ببوسیم، گام گام
بردار بارِ درد و غم، از دوشِ مرد و زن
بگشای راه سامرهات را، به خاصّ و عام
دارم درون سینۀ مجروح خویشتن
زخمی که جز وصال توأش نیست، التیام
ما با محبّت تو، نمودیم افتخار
ما از ولایت تو، گرفتیم انسجام
هر کس که غیر مدح شما، خاندان کند
پیوسته گنگ، در سخن و لال، در کلام!
هر ثروتی، سوای عطای شماست، فقر
هر پختهای، بدون ولای شماست، خام
هر کس نداشت، رشتۀ مهر تو را، به دست
شیطان، به پای مانده ز راهش، نهاده دام
دردا که چرخ بر تو، جفا کرد، روز و شب!
آوخ که خصم، خون به دلت کرد، صبح و شام!
دشمن تو را به زور، به بزم شراب بُرد
کرد از تو و رسول خدا، هتک احترام
آن جا به تو، تعارف جام شراب کرد
ریزد خدا، حمیم جهنّم، وِرا به کام
بزم می و ولی خدا، آه! آه! آه!
ای کاش میگسست فلک را ز هم نظام!
خاموش شد، صدای دعایت، ولی به زهر
ای آن که یافت دین خدا، از دمت، قوام!
داغ تو شعله، بر جگر شیعیان زند
تا مهدیات بیاید و بسْتاند انتقام
از غربتت وَ یا جگر پاره پارهات؟
یا زخم بی شمار دلت، گویم از کدام؟
گریم به یاد جدّ غریبت که رأس او
گه ماه کوفه بود و گهی آفتاب شام
گه دوخت نیزه، سینه و پشت وِرا به هم
گه ریخت سنگ، بر سر او، از فراز بام
بر روح پاک تو، به تن چاک چاک او
«میثم» هماره میکند از جان و دل، سلام