مشخصات شعر

کبوتران حرم

ای دائم از خدا و نبییّن تو را، سلام!

وی روی عالمی، به حریم تو، صبح و شام!

 

ابن الرّضای دوّمی و چارمین علی

جدّ امام منتظرّی و دهم امام

 

مهرِ جهان فروزِ سپهر هدایتی

هادی است، کنیه‌‏ات؛ به تو و کنیه‌‏ات، سلام!

 

تا با کبوتران حریم تو، خوش بُوَد

پر می‌‏زند، به سامره، مرغ دلم، مدام

 

صحن تو، در جلال و شرف، مسجد الرّسول

کوی تو، قبلۀ حرم مسجد الحرام

 

داری زمام عرش، به انگشت و نی عجیب

گر شد به زیر دست تو، شیر درنده رام

 

وصف تو می‏‌کنند، نبییّن، به افتخار

نام تو می‌‏برند، امامان، به احترام

 

هستی زوال گیرد و بذل تو، بی‏زوال

عالم تمام گردد و مدح تو، ناتمام

 

در آسمان، قیامت کبری، به پا شود

چون از زمین، به عزم عبادت کنی قیام

 

هرگز نخواستیم، می از ساغر بهشت

کز کوثر ولای تو ما را، پُر است، جام

 

ای حجّت دهم! که به نُه چرخ و هشت خُلد

هر کس زده به رشتۀ مهر تو، اعتصام

 

ای باب عسکری! پسر حضرت جواد!

ای نور چشم فاطمه و سیّد انام!

 

ما آرزوی سامره داریم، رحمتی

تا خاک زائر تو ببوسیم، گام گام

 

بردار بارِ درد و غم، از دوشِ مرد و زن

بگشای راه سامره‌‏ات را، به خاصّ و عام

 

دارم درون سینۀ مجروح خویشتن

زخمی که جز وصال توأش نیست، التیام

 

ما با محبّت تو، نمودیم افتخار

ما از ولایت تو، گرفتیم انسجام

 

هر کس که غیر مدح شما، خاندان کند

پیوسته گنگ، در سخن و لال، در کلام!

 

هر ثروتی، سوای عطای شماست، فقر

هر پخته‌‏ای، بدون ولای شماست، خام

 

هر کس نداشت، رشتۀ مهر تو را، به دست

شیطان، به پای مانده ز راهش، نهاده دام

 

دردا که چرخ بر تو، جفا کرد، روز و شب!

آوخ که خصم، خون به دلت کرد، صبح و شام!

 

دشمن تو را به زور، به بزم شراب بُرد

کرد از تو و رسول خدا، هتک احترام

 

آن جا به تو، تعارف جام شراب کرد

ریزد خدا، حمیم جهنّم، وِرا به کام

 

بزم می و ولی خدا، آه! آه! آه!

ای کاش می‏‌گسست فلک را ز هم نظام!

 

خاموش شد، صدای دعایت، ولی به زهر

ای آن که یافت دین خدا، از دمت، قوام!

 

داغ تو شعله، بر جگر شیعیان زند

تا مهدی‏‌ات بیاید و بسْتاند انتقام

 

از غربتت وَ یا جگر پاره پاره‏ات؟

یا زخم بی ‏شمار دلت، گویم از کدام؟

 

گریم به یاد جدّ غریبت که رأس او

گه ماه کوفه بود و گهی آفتاب شام

 

گه دوخت نیزه، سینه و پشت وِرا به هم

گه ریخت سنگ، بر سر او، از فراز بام

 

بر روح پاک تو، به تن چاک چاک او

«میثم» هماره می‏‌کند از جان و دل، سلام

 

کبوتران حرم

ای دائم از خدا و نبییّن تو را، سلام!

وی روی عالمی، به حریم تو، صبح و شام!

 

ابن الرّضای دوّمی و چارمین علی

جدّ امام منتظرّی و دهم امام

 

مهرِ جهان فروزِ سپهر هدایتی

هادی است، کنیه‌‏ات؛ به تو و کنیه‌‏ات، سلام!

 

تا با کبوتران حریم تو، خوش بُوَد

پر می‌‏زند، به سامره، مرغ دلم، مدام

 

صحن تو، در جلال و شرف، مسجد الرّسول

کوی تو، قبلۀ حرم مسجد الحرام

 

داری زمام عرش، به انگشت و نی عجیب

گر شد به زیر دست تو، شیر درنده رام

 

وصف تو می‏‌کنند، نبییّن، به افتخار

نام تو می‌‏برند، امامان، به احترام

 

هستی زوال گیرد و بذل تو، بی‏زوال

عالم تمام گردد و مدح تو، ناتمام

 

در آسمان، قیامت کبری، به پا شود

چون از زمین، به عزم عبادت کنی قیام

 

هرگز نخواستیم، می از ساغر بهشت

کز کوثر ولای تو ما را، پُر است، جام

 

ای حجّت دهم! که به نُه چرخ و هشت خُلد

هر کس زده به رشتۀ مهر تو، اعتصام

 

ای باب عسکری! پسر حضرت جواد!

ای نور چشم فاطمه و سیّد انام!

 

ما آرزوی سامره داریم، رحمتی

تا خاک زائر تو ببوسیم، گام گام

 

بردار بارِ درد و غم، از دوشِ مرد و زن

بگشای راه سامره‌‏ات را، به خاصّ و عام

 

دارم درون سینۀ مجروح خویشتن

زخمی که جز وصال توأش نیست، التیام

 

ما با محبّت تو، نمودیم افتخار

ما از ولایت تو، گرفتیم انسجام

 

هر کس که غیر مدح شما، خاندان کند

پیوسته گنگ، در سخن و لال، در کلام!

 

هر ثروتی، سوای عطای شماست، فقر

هر پخته‌‏ای، بدون ولای شماست، خام

 

هر کس نداشت، رشتۀ مهر تو را، به دست

شیطان، به پای مانده ز راهش، نهاده دام

 

دردا که چرخ بر تو، جفا کرد، روز و شب!

آوخ که خصم، خون به دلت کرد، صبح و شام!

 

دشمن تو را به زور، به بزم شراب بُرد

کرد از تو و رسول خدا، هتک احترام

 

آن جا به تو، تعارف جام شراب کرد

ریزد خدا، حمیم جهنّم، وِرا به کام

 

بزم می و ولی خدا، آه! آه! آه!

ای کاش می‏‌گسست فلک را ز هم نظام!

 

خاموش شد، صدای دعایت، ولی به زهر

ای آن که یافت دین خدا، از دمت، قوام!

 

داغ تو شعله، بر جگر شیعیان زند

تا مهدی‏‌ات بیاید و بسْتاند انتقام

 

از غربتت وَ یا جگر پاره پاره‏ات؟

یا زخم بی ‏شمار دلت، گویم از کدام؟

 

گریم به یاد جدّ غریبت که رأس او

گه ماه کوفه بود و گهی آفتاب شام

 

گه دوخت نیزه، سینه و پشت وِرا به هم

گه ریخت سنگ، بر سر او، از فراز بام

 

بر روح پاک تو، به تن چاک چاک او

«میثم» هماره می‏‌کند از جان و دل، سلام

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×