- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۱۳۴۸
- شماره مطلب: ۴۴۳۲
-
چاپ
حضرت علی اکبر
اکبرا! مرگ تو دانى که چها با دل کرد؟
عمر کو؟ تا بتوان چون تو پسر حاصل کرد
خوش نهالى به بسى سعى به بار آوردم
چه کنم؟ داس جفا، سعى مرا باطل کرد
آه! کز تیشهى جور پسر سعد و زیاد
سروقد، اکبر من، جاى به زیر گِل کرد
جمع بُد خاطر لیلا به تو، اى جان پسر!
جَعد خونین تواَش، آه! پریشاندل کرد
خاک بر زندگى دهر، پس از مرگ تو باد!
چه توانَد به جهان از تو مرا غافل کرد؟
سهل شد کار تو، رفتى سوى حق، طوبى لَک!
لیک مرگ تو، پسر! کار مرا مشکل کرد
اکبرا! اصغر من، تشنهى تیر است، از آن
نتوانم به برِ کُشتهى تو، منزل کرد
پس به ناچار، سوى خیمه برم، جسم تو را
باید از لجّه برون شد، سفر ساحل کرد
-
مادر و پسر
شنیدم که در عهد خیرالانام
رسول مکرّم، علیه السّلام
زنى را یکى طفل، گمگشته بود
چو دیوانگان، رو به مسجد نمود
-
گلشن و گلخن
وقت میدان رفتن شهزاده شد
چون پى جان باختن، آماده شد
همچو خور افکنْد بر خرگه، شعاع
بىکسان را خوانْد از بهر وداع
-
جان شیرین
هر پدر کاو بر سر جسم پسر آرد گذارى
برق مرگ وى زند بر خرمن عمرش، شرارى
اى نهال بارور! بار غم تو بر دل من
بس گرانبارى است، بارى؛ از دلم برگیر بارى
-
گوشۀ چشم
مگر ز حال پدر، اى پسر! تو بى خبرى؟
چرا به گوشۀ چشمى به من نمىنگرى؟
به حُسن خُلق و به شیرینى سخن، هرگز
دگر زمانه نیارد بسان تو پسرى
حضرت علی اکبر
اکبرا! مرگ تو دانى که چها با دل کرد؟
عمر کو؟ تا بتوان چون تو پسر حاصل کرد
خوش نهالى به بسى سعى به بار آوردم
چه کنم؟ داس جفا، سعى مرا باطل کرد
آه! کز تیشهى جور پسر سعد و زیاد
سروقد، اکبر من، جاى به زیر گِل کرد
جمع بُد خاطر لیلا به تو، اى جان پسر!
جَعد خونین تواَش، آه! پریشاندل کرد
خاک بر زندگى دهر، پس از مرگ تو باد!
چه توانَد به جهان از تو مرا غافل کرد؟
سهل شد کار تو، رفتى سوى حق، طوبى لَک!
لیک مرگ تو، پسر! کار مرا مشکل کرد
اکبرا! اصغر من، تشنهى تیر است، از آن
نتوانم به برِ کُشتهى تو، منزل کرد
پس به ناچار، سوى خیمه برم، جسم تو را
باید از لجّه برون شد، سفر ساحل کرد