مشخصات شعر

حضرت مسلم بن عقیل

ز نزد شاه چو مسلم روانه شد به سفارت

به جان خسته‌دلان داد صد نوید و بشارت

 

خطى نمود ز شه هم‏چو خطّ عارض خوبان

که زیر هر رقمش بود، چند رمز و اشارت

 

نبات اگر چه ز مصر است لیک شاه حجازى

نبات، تعبیه فرموده در حروف و عبارت

 

نوشت شه که من از مکّه سوى کوفه روانم

خرابْ‌خانه‏ى دین را رسیده گاه عمارت

 

ولى چه سود؟ که پیش از ورود شه به سفیرش

بسى رسید از آن قوم سفله، رنج و حقارت

 

چه مسلمى؟ چه سفیرى؟ چه بى‏کسى؟ چه غریبى؟

که روزگار فکنْدش به قید و دام اسارت

 

بلى؛ چو باد خزانى وزد به ساحت گلشن

نخست جامه‏ى گل را دَرَد به پنجه‏ى غارت

 

ز بام قصر فتاد آن سفیر با تن بى‏سر

چو سروبُن که نبینى در او، تو برگ و خضارت

 

خبر رسید به شه در ره از شهادت مسلم

که با سفیر تو این‌گونه رفته است، جسارت

 

بسى ز نرگس «ما زاغ» اشک رانْد، پس آن‌گه

روان حضرت او را، به خُلد داد بشارت

 

حضرت مسلم بن عقیل

ز نزد شاه چو مسلم روانه شد به سفارت

به جان خسته‌دلان داد صد نوید و بشارت

 

خطى نمود ز شه هم‏چو خطّ عارض خوبان

که زیر هر رقمش بود، چند رمز و اشارت

 

نبات اگر چه ز مصر است لیک شاه حجازى

نبات، تعبیه فرموده در حروف و عبارت

 

نوشت شه که من از مکّه سوى کوفه روانم

خرابْ‌خانه‏ى دین را رسیده گاه عمارت

 

ولى چه سود؟ که پیش از ورود شه به سفیرش

بسى رسید از آن قوم سفله، رنج و حقارت

 

چه مسلمى؟ چه سفیرى؟ چه بى‏کسى؟ چه غریبى؟

که روزگار فکنْدش به قید و دام اسارت

 

بلى؛ چو باد خزانى وزد به ساحت گلشن

نخست جامه‏ى گل را دَرَد به پنجه‏ى غارت

 

ز بام قصر فتاد آن سفیر با تن بى‏سر

چو سروبُن که نبینى در او، تو برگ و خضارت

 

خبر رسید به شه در ره از شهادت مسلم

که با سفیر تو این‌گونه رفته است، جسارت

 

بسى ز نرگس «ما زاغ» اشک رانْد، پس آن‌گه

روان حضرت او را، به خُلد داد بشارت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×