مشخصات شعر

هلالیّه

مرا هلال محرّم بسان ابروى دوست

اشارتى به سوى کربلاى شاه کند

 

خوش! آن دلالت خیرى که جان خسته‌دلى

کشد ز خانۀ تن تا که رو به راه کند

 

به کربلا رود و پس به دیدۀ عبرت

نظر به بى‏‌کسى شاه کم‌سپاه کند

 

براى یارى شه آن‌قدر که بتْواند

روانه فوج پیاپى ز اشک و آه کند

 

ز دیده جوى به دامن همى فرو‌ریزد

چو سرو قدّ على‌اکبرش، نگاه کند

 

ستاره در کف مه بیند و عجب بیند

به شیر‌خواره نظر چون به دست شاه کند

 

یکى به طفل نظر افکنَد، یکى بر آب

یکى نظر به لب خشک آب‏خواه کند

 

شهید تشنه‌لبى در فراتِ خون بیند

نظر به دیدۀ دل، چون به قتلگاه کند

 

اگر مجال شود، یک دو گام بر‌دارد

نظر به جمع پریشان خیمه‌گاه کند

 

هلالیّه

مرا هلال محرّم بسان ابروى دوست

اشارتى به سوى کربلاى شاه کند

 

خوش! آن دلالت خیرى که جان خسته‌دلى

کشد ز خانۀ تن تا که رو به راه کند

 

به کربلا رود و پس به دیدۀ عبرت

نظر به بى‏‌کسى شاه کم‌سپاه کند

 

براى یارى شه آن‌قدر که بتْواند

روانه فوج پیاپى ز اشک و آه کند

 

ز دیده جوى به دامن همى فرو‌ریزد

چو سرو قدّ على‌اکبرش، نگاه کند

 

ستاره در کف مه بیند و عجب بیند

به شیر‌خواره نظر چون به دست شاه کند

 

یکى به طفل نظر افکنَد، یکى بر آب

یکى نظر به لب خشک آب‏خواه کند

 

شهید تشنه‌لبى در فراتِ خون بیند

نظر به دیدۀ دل، چون به قتلگاه کند

 

اگر مجال شود، یک دو گام بر‌دارد

نظر به جمع پریشان خیمه‌گاه کند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×