- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۲
- بازدید: ۱۶۸۴
- شماره مطلب: ۴۳۸
-
چاپ
خاک بهشت
این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست
ریگ ملکوت است، عقیق یمنی نیست
افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت
دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست
در خاک تو را دفن نکردیم و دمیدی
این گل گل خودروست، گل کاشتنی نیست
یک دست تو این گوشه و یک دست تو آن سو
بینالحرمینی که در آن سینهزنی نیست
دعوت شدۀ مجلس خوبانی و آنجا
رختی به برازندگی بیکفنی نیست
برخواستی و جان تو را خواست وگرنه
هر رود به صحرازده دریاشدنی نیست
-
مرا طلای گنبد تو بیقرار میکند
بلیت ماندن است مانده روی دستهای من
در این همه مسافر حرم نبود جای من؟
رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر
سفارش مریض حضرت امام را ببر
-
پارههای دل
قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت
جز این اگر که بود نشانی ز من نداشت
آنقدر مرد ساختمش تا در امتحان
یک نهر تشنه بود و غم خویشتن نداشت
-
هنوز در تبوتاب نبرد بود
به شوق وصل رها کرد خانه و وطنش را
سپس سپرد به شمشیرهای کین بدنش راهنوز در تبوتاب نبرد بود و ملائک
برای فاطمه بردند بوی پیرهنش راکسی که بوسه زده بر گلوی این تن بیسر
کجاست تا که ببیند عزیز بی کفنش را -
محرّم آمده و بوی سیب تازه میآید
دوباره مادرم آورده است پیرهنم را
همانکه چند محرّم گریسته است تنم را
فضای کوچه پر از عطر سیب و نم نم باران
صدای نوحۀ مدّاح بود و شام غریبان
خاک بهشت
این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست
ریگ ملکوت است، عقیق یمنی نیست
افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت
دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست
در خاک تو را دفن نکردیم و دمیدی
این گل گل خودروست، گل کاشتنی نیست
یک دست تو این گوشه و یک دست تو آن سو
بینالحرمینی که در آن سینهزنی نیست
دعوت شدۀ مجلس خوبانی و آنجا
رختی به برازندگی بیکفنی نیست
برخواستی و جان تو را خواست وگرنه
هر رود به صحرازده دریاشدنی نیست