- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۲۳۶۵
- شماره مطلب: ۴۳۷۶
-
چاپ
بهار گلشن دین
چون شد بساط آل نبی در زمانه، طی
آمد بهار گلشن دین را، زمانِ دی
یثرب به باد رفت، به تعمیر مُلک شام
بطحا خراب شد، به تمنّای مُلک ری
سرگشته بانوان حرم، گِرد شاه دین
چون دختران نعش، به پیرامُن جُدی
نه مانده غیر او، کسی از یاوران قوم
نه زنده غیر او، تنی از همرهان حی
آمد به سوی مقتل و بر هر که میگذشت
میشست ز آب دیده، غبار از عذار وی
بنْهاد روبهروی برادر که «یا اخا»
دربر کشید، تنگ پسر را که «یا بُنی»
غمگین مباش، آمدمت اینک از قفا
دل شاد دار، میرسمت این زمان ز پی
-
مصیبت ورود
چون تازه شد مصیبتشان از ورود شام
از شهر شام، خاست عیان، رستخیز عام
ناکرده فرق، آل علی را ز مشرکان
افتاده اهل شهر، در اندیشههای خام
-
تندباد حادثه
چون راهشان به معرکهی کربلا فتاد
گردون به فکر وقعهی روز جزا فتاد
اجزای چرخِ منتظَم از یکدگر گسیخت
اعضای خاکِ مُتّصل از هم جدا فتاد
-
قیامت موعود
افتاد شامگه به کنار افق، نگون
خور، چون سر بریده از این طشتِ واژگون
افکنْد چرخ، مغفر زرّین و از شفق
در خون کشید، دامن خفتانِ نیلگون
بهار گلشن دین
چون شد بساط آل نبی در زمانه، طی
آمد بهار گلشن دین را، زمانِ دی
یثرب به باد رفت، به تعمیر مُلک شام
بطحا خراب شد، به تمنّای مُلک ری
سرگشته بانوان حرم، گِرد شاه دین
چون دختران نعش، به پیرامُن جُدی
نه مانده غیر او، کسی از یاوران قوم
نه زنده غیر او، تنی از همرهان حی
آمد به سوی مقتل و بر هر که میگذشت
میشست ز آب دیده، غبار از عذار وی
بنْهاد روبهروی برادر که «یا اخا»
دربر کشید، تنگ پسر را که «یا بُنی»
غمگین مباش، آمدمت اینک از قفا
دل شاد دار، میرسمت این زمان ز پی