- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۳۶۹
- شماره مطلب: ۴۳۷۴
-
چاپ
معراج اوّل و آخر
آن کشتهای که نیست جزایی، برای او
الّا خدای او که بُوَد خونبهای او
آن کشتهای که حیدر و زهرا و مصطفی
دارند صبح و شام به جنّت، عزای او
آن کشتهای که داغ غمش را به باغ خُلد
چیزی نمیبَرَد ز دل الّا لقای او
آن کشتهای که شمّهای از شرح ماتمش
خوانْد از برای موسی عمران، خدای او
آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشتهای
هرگز نشد جدا، سر او از قفای او
از سر چو شد عمامه و از دوش او ردا
گردید کبریای خدایی، ردای او
کاش آن زمان! که در ره جانان شد او فدا
جان جهانیان همه میشد، فدای او
قربانی منای خلیل است، گر ذبیح
هفتاد زآن فزون بُوَد اندر منای او
دل تا ز جان بُرید و به جانان خویش بست
دلهای دوستان همه شد، آشنای او
بهر لقا چو خویش فنا کرد در بقا
شد تا ابد، لقای خدایی، لقای او
معراج اوّلش، سر دوش پیمبر است
معراج آخرش ز هر اندیشه، برتر است
-
سهم بلا
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد
سهم بلای او به امام مبین فتاد
عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا
کوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد
-
مرهم اشک
بر زخمهای پیکرت ار اشک، مرهم است
پس گریه تا به حشر بر آن زخمها، کم است
زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین
خون دل از دو دیده، روانم دمادم است
-
منزل جانان
ای کرببلا! منزل جانان من استی
یعنی تو مقام شه گلپیرهن استی
خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا
کاینسان چمن اندر چمن از یاسمن استی
معراج اوّل و آخر
آن کشتهای که نیست جزایی، برای او
الّا خدای او که بُوَد خونبهای او
آن کشتهای که حیدر و زهرا و مصطفی
دارند صبح و شام به جنّت، عزای او
آن کشتهای که داغ غمش را به باغ خُلد
چیزی نمیبَرَد ز دل الّا لقای او
آن کشتهای که شمّهای از شرح ماتمش
خوانْد از برای موسی عمران، خدای او
آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشتهای
هرگز نشد جدا، سر او از قفای او
از سر چو شد عمامه و از دوش او ردا
گردید کبریای خدایی، ردای او
کاش آن زمان! که در ره جانان شد او فدا
جان جهانیان همه میشد، فدای او
قربانی منای خلیل است، گر ذبیح
هفتاد زآن فزون بُوَد اندر منای او
دل تا ز جان بُرید و به جانان خویش بست
دلهای دوستان همه شد، آشنای او
بهر لقا چو خویش فنا کرد در بقا
شد تا ابد، لقای خدایی، لقای او
معراج اوّلش، سر دوش پیمبر است
معراج آخرش ز هر اندیشه، برتر است