- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۵۷۴۵
- شماره مطلب: ۴۳۶۸
-
چاپ
پیکر شریف
زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم
خون گشت قلبِ لعل و دل سنگِ خاره هم
بر سر زدند از اَلَم زادۀ بتول
تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم
بستند راه مهلت او از چهار سو
تنها نه راه مهلت او، راه چاره هم
کردند قتل عام به نوعی که شد قتیل
از کودکان آل نبی، شیرخواره هم
از قتل شیرخواره نکردند اکتفا
تاراج بردهاند ز کین، گاهواره هم
از کینه استخوان بر و سینهاش شکست
تنها نه سنگ ظلم که از سُمّ باره هم
درتاختند باره بر آن جسم پارهاش
یکباره بس نبود که هفتاد باره هم
برخور نشست، از اثرِ نعلِ میخکوب
تنها نه نقش ماه که نقش ستاره هم
بگْذاشتند پیکر مجروح او به خاک
نگْذشتهاند زآن بدن پارهپاره هم
آن پیکر شریف چو بر روی خاک مانْد
بر روی او پیاده گذشت و سواره هم
شد پاره گوشِ پردگیِ گوشوار عرش
تاراج گشت زیور و خلخال و یاره هم
برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیهالسلام مراجعه کنید.
-
ترکیب بند عاشورایی فدایی مازندرانی (بند اول)
در حیرتم که لاله دلـش داغـدار کـیسـت؟
سنبل گشوده و گیسو و آشفته تار کیسـت؟
گل از برای چیست که بنموده جامه چاک؟
باد صبا به طرف چمـن بـیقـرار کیـسـت؟
-
آب بیآبرو
در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟
گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟
لبتشنه شاهِ تشنهلبان در لب فرات
جز جرعهای ز آب، دگر آرزو نداشت
-
شاه کمسپاه
فریاد از آن شبی! که به فرداش شد شهید
سلطان دین حسین، به کام دل یزید
آن شام شد ز پردهی ظلمت، سیاهپوش
وآن صبح از سپیده، گریبان خود درید
-
صیت شهادت
دانی که لفظ «دمع»، چرا از دم است و عین؟
یعنی که خون ز دیده ببار از غم حسین
نَگْریستن براش ز عین شقاوت است
ای نور عین! گریه به عین است، فرضِ عین
پیکر شریف
زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم
خون گشت قلبِ لعل و دل سنگِ خاره هم
بر سر زدند از اَلَم زادۀ بتول
تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم
بستند راه مهلت او از چهار سو
تنها نه راه مهلت او، راه چاره هم
کردند قتل عام به نوعی که شد قتیل
از کودکان آل نبی، شیرخواره هم
از قتل شیرخواره نکردند اکتفا
تاراج بردهاند ز کین، گاهواره هم
از کینه استخوان بر و سینهاش شکست
تنها نه سنگ ظلم که از سُمّ باره هم
درتاختند باره بر آن جسم پارهاش
یکباره بس نبود که هفتاد باره هم
برخور نشست، از اثرِ نعلِ میخکوب
تنها نه نقش ماه که نقش ستاره هم
بگْذاشتند پیکر مجروح او به خاک
نگْذشتهاند زآن بدن پارهپاره هم
آن پیکر شریف چو بر روی خاک مانْد
بر روی او پیاده گذشت و سواره هم
شد پاره گوشِ پردگیِ گوشوار عرش
تاراج گشت زیور و خلخال و یاره هم
برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیهالسلام مراجعه کنید.
وزن شعر را هم بزارید ممنون