- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۷۹۰
- شماره مطلب: ۴۳۶۵
-
چاپ
نسرین لاله رنگ
در دشت کین، چو خسرو دین، خسته شد ز جنگ
زد تکیه بر سنان که کند ساعتی درنگ
ناگاه ظالمی ز گروه ستمشعار
آزرده ساخت، جبهۀ نورانیاش به سنگ
خورشید آسمان شرف، گشت مُنکسف
آیینۀ صفات الهی، گرفت زنگ
دامان پیرهن ز پی دفع خون گشود
نسرین ز خون عارض گل، گشت لالهرنگ
آن سینهای که مخزن علم اله بود
ظاهر چو شد به فرقۀ فارغ ز نام و ننگ،
نمرودطینتی به جسارت، کمان گشود
افکنْد سوی مظهر انوار حق، خدنگ
«واحسرتا»! که تیغ جفاجوی چون گشود؟
آن سینهای که از غم احباب بود تنگ
افتاد روی خاک از آن زخم سوزناک
آهی کشید و گفت که «صبراً علی قَضاک»
-
بستان عشق
چون به دشت کربلا، سلطان عشق
مانْد تنها در صف میدان عشق
لشکر غم، حملهور از شش طرف
دشمنان از چار جانب بسته صف
-
بلاگردان شاه
خردسالی در حریم شاه بود
نام او شهزاده عبدالله بود
عاقبت خود را ز زینب وارهانْد
خویشتن را در حضور شه رسانْد
-
محرم اسرار
چون به «دارالعشق»، یعنی کربلا
بار افکندند ارباب ولا
هر که از آن وعدهگاه افتاد دور
عشق کردش جذب تا یابد حضور
-
نیکونهاد
روز عاشورا چو قوم دینتباه
حملهور گشتند بر خرگاه شاه،
گرم شد بازار هفتاد و دو تن
مشتری، حق؛ جنس، جان؛ جنّت، ثمن
نسرین لاله رنگ
در دشت کین، چو خسرو دین، خسته شد ز جنگ
زد تکیه بر سنان که کند ساعتی درنگ
ناگاه ظالمی ز گروه ستمشعار
آزرده ساخت، جبهۀ نورانیاش به سنگ
خورشید آسمان شرف، گشت مُنکسف
آیینۀ صفات الهی، گرفت زنگ
دامان پیرهن ز پی دفع خون گشود
نسرین ز خون عارض گل، گشت لالهرنگ
آن سینهای که مخزن علم اله بود
ظاهر چو شد به فرقۀ فارغ ز نام و ننگ،
نمرودطینتی به جسارت، کمان گشود
افکنْد سوی مظهر انوار حق، خدنگ
«واحسرتا»! که تیغ جفاجوی چون گشود؟
آن سینهای که از غم احباب بود تنگ
افتاد روی خاک از آن زخم سوزناک
آهی کشید و گفت که «صبراً علی قَضاک»