- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۵۸۹
- شماره مطلب: ۴۲۸۵
-
چاپ
نقد جان
گفت: ای حبیب دادگر! ای کردگارِ من!
امروز بود در همه عمر، انتظارِ من
این خنجر کشیده و این حنجر حسین
سرکاو نه بهر توست، نیاید به کارِ من
گو تارهای طرّۀ اکبر به باد رو
تا یاد توست، مونس شبهای تارِ من
گو بر سر عروس شهادت نثار شو
دُرّی که بود پرورشش در کنارِ من
خضر ار ز جوی شیر چشید، آب زندگی
خون است، آب زندگی جویبارِ من
عیسی اگر ز دار بلا، زنده بُرد جان
این نقد جان به دست، سر نیزه، دارِ من
در گلشن جنان به خلیل، ای صبا! بگو
بگْذر به کربلا و ببین لالهزارِ من
در خاک و خون به جای ذبیح منای خویش
بین نوجوان سرو قد و گلعذارِ من
-
خضرا و غبرا
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
خاکبیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور
-
آهوان حرم
چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد
قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد
-
میر کاروان
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن
ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز
بر کشتگان بیکفنِ خود، نماز کن
-
یا ایّها العزیز!
اندر جهان، عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو، شور قیامت! به پای خیز
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف
آورده با ترانهی «یا ایُّها العزیز!»
نقد جان
گفت: ای حبیب دادگر! ای کردگارِ من!
امروز بود در همه عمر، انتظارِ من
این خنجر کشیده و این حنجر حسین
سرکاو نه بهر توست، نیاید به کارِ من
گو تارهای طرّۀ اکبر به باد رو
تا یاد توست، مونس شبهای تارِ من
گو بر سر عروس شهادت نثار شو
دُرّی که بود پرورشش در کنارِ من
خضر ار ز جوی شیر چشید، آب زندگی
خون است، آب زندگی جویبارِ من
عیسی اگر ز دار بلا، زنده بُرد جان
این نقد جان به دست، سر نیزه، دارِ من
در گلشن جنان به خلیل، ای صبا! بگو
بگْذر به کربلا و ببین لالهزارِ من
در خاک و خون به جای ذبیح منای خویش
بین نوجوان سرو قد و گلعذارِ من