- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۹۶۵
- شماره مطلب: ۴۲۷۴
-
چاپ
شهید عشق
من که وقف عاشقی کردم سرم را، زینبم!
پاسداری کن پس از من، سنگرم را زینبم!
با سرانگشت محبّت، پاک کن اشک مرا
تا به حسرت بنْگرم دور و برم را زینبم!
عقدههای دل اگر خالی نشد، غمگین مباش
پُر کن از مینای چشمت، ساغرم را زینبم!
ذکر «تَسلیماً لِاَمرِک» بر لبم دانی که چیست؟
در نظر دارم، رضای داورم را زینبم!
لالهها میسوزد از هُرم عطش در آفتاب
کاش میشد وا کنم بال و پرم را! زینبم!
تشنگی از پا درآورْد این شقایقزار را
کیست تا پیدا کند، آبآورم را؟ زینبم!
بشْکند دستی که پامال خزان ظلم کرد
نازنین گلهای زهراپرورم را زینبم!
هیچ کس در هالۀ خون، ماه را چون من ندید
دیدم امّا من جمال اکبرم را زینبم!
چشم در چشم خدا بودم که پیکان میدرید
گوش تا گوشِ علیّ اصغرم را زینبم!
دور پای اسب من، پیچیده دست کوچکی
باز کن از ساق او، نیلوفرم را زینبم!
سینهام آتش گرفت از شعلههای آه او
زیر چتر خیمه، بنْشان دخترم را زینبم!
تا بسوزد خیمۀ هفت آسمان از آه ما
آتشینتر کن، وداع آخرم را زینبم!
بوسه بر زیر گلویم میزنی از روی شوق
پاک کن از گریه، مژگان ترم را زینبم!
تا ندیدی زیر سمّ اسبها، اینک ببوس
چهرۀ از برگ گل نازکترم را زینبم!
رو مهیّای اسارت باش با صبر جمیل
تا ندیدی بر فراز نی، سرم را زینبم!
داغ دل را تازه کن، آن کهنه پیراهن کجاست؟
تا بپوشم یادگار مادرم را زینبم!
ساقی کوثر چه خواهد گفت؟ اگر در قتلگاه
تشنۀ خنجر ببیند، حنجرم را زینبم!
دوست دارم همچو قربانی، بگیری روی دست
رو به سوی آسمانها، پیکرم را زینبم!
من شهید عشقم و فردا شفاعت میکنم
آشنایان محبّتباورم را زینبم!
-
محرم و صفر عشق
با یا حسین عشق من آغاز میشود
با اربعین شکوفۀ گل باز میشود
با یا حسین میرسد از راه، عطر یاسبا اربعین بهار گل آغاز میشود
-
مرثیهای که نا سروده ماند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت یاسین بلند شددر خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم
-
دختر شقایق
چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد
زینب که مثل او کسی از داغدیدگانبا اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
-
سوغات
تا باد گره گشای زلف چمن است
بر سینۀ لاله، داغ گلهای من است
هجده یوسف اگر چه از دستم رفتسوغات من از سفر، همین پیرهن است
شهید عشق
من که وقف عاشقی کردم سرم را، زینبم!
پاسداری کن پس از من، سنگرم را زینبم!
با سرانگشت محبّت، پاک کن اشک مرا
تا به حسرت بنْگرم دور و برم را زینبم!
عقدههای دل اگر خالی نشد، غمگین مباش
پُر کن از مینای چشمت، ساغرم را زینبم!
ذکر «تَسلیماً لِاَمرِک» بر لبم دانی که چیست؟
در نظر دارم، رضای داورم را زینبم!
لالهها میسوزد از هُرم عطش در آفتاب
کاش میشد وا کنم بال و پرم را! زینبم!
تشنگی از پا درآورْد این شقایقزار را
کیست تا پیدا کند، آبآورم را؟ زینبم!
بشْکند دستی که پامال خزان ظلم کرد
نازنین گلهای زهراپرورم را زینبم!
هیچ کس در هالۀ خون، ماه را چون من ندید
دیدم امّا من جمال اکبرم را زینبم!
چشم در چشم خدا بودم که پیکان میدرید
گوش تا گوشِ علیّ اصغرم را زینبم!
دور پای اسب من، پیچیده دست کوچکی
باز کن از ساق او، نیلوفرم را زینبم!
سینهام آتش گرفت از شعلههای آه او
زیر چتر خیمه، بنْشان دخترم را زینبم!
تا بسوزد خیمۀ هفت آسمان از آه ما
آتشینتر کن، وداع آخرم را زینبم!
بوسه بر زیر گلویم میزنی از روی شوق
پاک کن از گریه، مژگان ترم را زینبم!
تا ندیدی زیر سمّ اسبها، اینک ببوس
چهرۀ از برگ گل نازکترم را زینبم!
رو مهیّای اسارت باش با صبر جمیل
تا ندیدی بر فراز نی، سرم را زینبم!
داغ دل را تازه کن، آن کهنه پیراهن کجاست؟
تا بپوشم یادگار مادرم را زینبم!
ساقی کوثر چه خواهد گفت؟ اگر در قتلگاه
تشنۀ خنجر ببیند، حنجرم را زینبم!
دوست دارم همچو قربانی، بگیری روی دست
رو به سوی آسمانها، پیکرم را زینبم!
من شهید عشقم و فردا شفاعت میکنم
آشنایان محبّتباورم را زینبم!