- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۴۱۸۷
- شماره مطلب: ۴۲۴۸
-
چاپ
منای عشق
منای عشق را حال و هوای دیگر است، امشب
شب عاشور یا غوغای روز محشر است، امشب
کنار یکدگر جمعند هفتاد و دو قربانی
سخن از بذل جان و صحبت از ترک سر است، امشب
برادر را مباد از خواب بیدارش کنی، زینب!
که او را سر به روی دامن پیغمبر است، امشب
ز جا خیز و سپند دل به مجمر دود کن، لیلا!
که برپا صوت قرآن علیّ اکبر است، امشب
زنان هاشمی آن سو روید از دور گهواره
شبِ شبْ زندهداریّ علیّ اصغر است، امشب
گمانم بوی عطر فاطمه پیچیده در صحرا
که زینب تا سحر در ذکر مادر مادر است، امشب
غزالان حریم آل طاها! «العطش» کمتر
خدا داند که سقّا از شما تشنهتر است، امشب
اذان گویید بر گلدستههای عشق، ای یاران!
که قاسم را سحرگاه نماز آخر است، امشب
حرم چون لالهی آتشزده از سوز بیآبی
سکینه از عطش چون مرغ بیبال و پر است، امشب
بیا امّالبنین! حال بنینت را تماشا کن
که هر یک را به سر شور و هوای دیگر است، امشب
«عباد الله» را دعوت به آه و ناله کن، «میثم»!
که «عبدالله» را شور شهادت بر سر است، امشب
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
منای عشق
منای عشق را حال و هوای دیگر است، امشب
شب عاشور یا غوغای روز محشر است، امشب
کنار یکدگر جمعند هفتاد و دو قربانی
سخن از بذل جان و صحبت از ترک سر است، امشب
برادر را مباد از خواب بیدارش کنی، زینب!
که او را سر به روی دامن پیغمبر است، امشب
ز جا خیز و سپند دل به مجمر دود کن، لیلا!
که برپا صوت قرآن علیّ اکبر است، امشب
زنان هاشمی آن سو روید از دور گهواره
شبِ شبْ زندهداریّ علیّ اصغر است، امشب
گمانم بوی عطر فاطمه پیچیده در صحرا
که زینب تا سحر در ذکر مادر مادر است، امشب
غزالان حریم آل طاها! «العطش» کمتر
خدا داند که سقّا از شما تشنهتر است، امشب
اذان گویید بر گلدستههای عشق، ای یاران!
که قاسم را سحرگاه نماز آخر است، امشب
حرم چون لالهی آتشزده از سوز بیآبی
سکینه از عطش چون مرغ بیبال و پر است، امشب
بیا امّالبنین! حال بنینت را تماشا کن
که هر یک را به سر شور و هوای دیگر است، امشب
«عباد الله» را دعوت به آه و ناله کن، «میثم»!
که «عبدالله» را شور شهادت بر سر است، امشب