- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۲۱۱۶
- شماره مطلب: ۴۲۰۲
-
چاپ
نالۀ جانسوز
افتاد تا که از تن آن شهسوار، دست
بگْشود خصم او ز یمین و یسار، دست
ناچار شد دچار اجل، تن به مرگ داد
بیدست چون جدال کند با هزار دست؟
آن میر نامدار به دندان گرفت، مشک
دندان معین شود چو بیفتد ز کار، دست
دشمن کمان گشود به سویش ز چار سو
بر مشکِ آب، تیر و به گُل یافت خار، دست
جسم شریف او، هدف تیر و نیزه شد
باد سموم یافت بر آن لالهزار، دست
از ضربت عمود، رُخش گشت غرق خون
بر چهر مهر یافت، خسوف و غبار، دست
افتاد روی خاک و ندا زد که «یا اَخا»
دریابم از وفا و به یاری برآر دست
شاها! بیا که جان کنم ایثار مقدمت
آنسان که در ره تو نمودم نثار، دست
گر دیرتر رسی نگذارد ز من اثر
یابد چو خصمِ شوم بر این جسمِ زار، دست
سلطان دین، چو نالهی جانسوز او شنید
تعجیل کرد تا که به بالین او رسید
-
بستان عشق
چون به دشت کربلا، سلطان عشق
مانْد تنها در صف میدان عشق
لشکر غم، حملهور از شش طرف
دشمنان از چار جانب بسته صف
-
بلاگردان شاه
خردسالی در حریم شاه بود
نام او شهزاده عبدالله بود
عاقبت خود را ز زینب وارهانْد
خویشتن را در حضور شه رسانْد
-
محرم اسرار
چون به «دارالعشق»، یعنی کربلا
بار افکندند ارباب ولا
هر که از آن وعدهگاه افتاد دور
عشق کردش جذب تا یابد حضور
-
نیکونهاد
روز عاشورا چو قوم دینتباه
حملهور گشتند بر خرگاه شاه،
گرم شد بازار هفتاد و دو تن
مشتری، حق؛ جنس، جان؛ جنّت، ثمن
نالۀ جانسوز
افتاد تا که از تن آن شهسوار، دست
بگْشود خصم او ز یمین و یسار، دست
ناچار شد دچار اجل، تن به مرگ داد
بیدست چون جدال کند با هزار دست؟
آن میر نامدار به دندان گرفت، مشک
دندان معین شود چو بیفتد ز کار، دست
دشمن کمان گشود به سویش ز چار سو
بر مشکِ آب، تیر و به گُل یافت خار، دست
جسم شریف او، هدف تیر و نیزه شد
باد سموم یافت بر آن لالهزار، دست
از ضربت عمود، رُخش گشت غرق خون
بر چهر مهر یافت، خسوف و غبار، دست
افتاد روی خاک و ندا زد که «یا اَخا»
دریابم از وفا و به یاری برآر دست
شاها! بیا که جان کنم ایثار مقدمت
آنسان که در ره تو نمودم نثار، دست
گر دیرتر رسی نگذارد ز من اثر
یابد چو خصمِ شوم بر این جسمِ زار، دست
سلطان دین، چو نالهی جانسوز او شنید
تعجیل کرد تا که به بالین او رسید