- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۱۷۸۶
- شماره مطلب: ۴۱۵۶
-
چاپ
غزل عاشقی
در شکنج زلف جانان، پیچ و تاب من تویی
ماه کوچک، در طواف آفتاب من تویی
شرط ایثار و وفا، هرگز به سنّ و سال نیست
کودک ششماههی من! همرکاب من تویی
موج «هَل مِن ناصِر»م، پیچیده در گوش زمان
آن که در گهواره میگوید جواب من تویی
|
با لب خشکیده «سُبحان الَّذی اَسری» بخوان
ای کمان ابروی من! «قوسین و قاب» من تویی
خُطبهی خون و شهادت، داشت هفتاد و دو فصل
آخرین فصل دعای مستجاب من تویی
یک غزل در عاشقی گفتم که عالمگیر شد
ای غزال آسمانی! بیت ناب من تویی
بهترینها را به گلچین دادهام در کربلا
شاهد زیبای حُسن انتخاب من تویی
دامن قنداقهات، سبز است و چشمانت، سیاه
پرچم سرخ و سپید انقلاب من تویی
گر چه هر گل را بُوَد بویی ولی در این چمن
بِین هفتاد و دو گل، عطر گلاب من تویی
بُرده آرام و قرارت را عطش امّا هنوز
مایهی آرامش قلب رباب من تویی
حاجت اِتمام حجّت نیست، در این ظهر داغ
غنچهی خاموش من! «فصل الخطاب» من تویی
پرده بردار از شهادت، ای بهشت آرزو!
جلوهی ناب جمال بیحجاب من تویی
خواب دیدم، ماهیِ لبتشنه در غرقاب خون
ای گلویت رنگ گل! تعبیر خواب من تویی
با زبان تشنه، احساس مرا فریاد کن
راستی وقت غروب است، از «شفق» هم یاد کن
-
محرم و صفر عشق
با یا حسین عشق من آغاز میشود
با اربعین شکوفۀ گل باز میشود
با یا حسین میرسد از راه، عطر یاسبا اربعین بهار گل آغاز میشود
-
مرثیهای که نا سروده ماند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت یاسین بلند شددر خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم
-
دختر شقایق
چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد
زینب که مثل او کسی از داغدیدگانبا اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
-
سوغات
تا باد گره گشای زلف چمن است
بر سینۀ لاله، داغ گلهای من است
هجده یوسف اگر چه از دستم رفتسوغات من از سفر، همین پیرهن است
غزل عاشقی
در شکنج زلف جانان، پیچ و تاب من تویی
ماه کوچک، در طواف آفتاب من تویی
شرط ایثار و وفا، هرگز به سنّ و سال نیست
کودک ششماههی من! همرکاب من تویی
موج «هَل مِن ناصِر»م، پیچیده در گوش زمان
آن که در گهواره میگوید جواب من تویی
|
با لب خشکیده «سُبحان الَّذی اَسری» بخوان
ای کمان ابروی من! «قوسین و قاب» من تویی
خُطبهی خون و شهادت، داشت هفتاد و دو فصل
آخرین فصل دعای مستجاب من تویی
یک غزل در عاشقی گفتم که عالمگیر شد
ای غزال آسمانی! بیت ناب من تویی
بهترینها را به گلچین دادهام در کربلا
شاهد زیبای حُسن انتخاب من تویی
دامن قنداقهات، سبز است و چشمانت، سیاه
پرچم سرخ و سپید انقلاب من تویی
گر چه هر گل را بُوَد بویی ولی در این چمن
بِین هفتاد و دو گل، عطر گلاب من تویی
بُرده آرام و قرارت را عطش امّا هنوز
مایهی آرامش قلب رباب من تویی
حاجت اِتمام حجّت نیست، در این ظهر داغ
غنچهی خاموش من! «فصل الخطاب» من تویی
پرده بردار از شهادت، ای بهشت آرزو!
جلوهی ناب جمال بیحجاب من تویی
خواب دیدم، ماهیِ لبتشنه در غرقاب خون
ای گلویت رنگ گل! تعبیر خواب من تویی
با زبان تشنه، احساس مرا فریاد کن
راستی وقت غروب است، از «شفق» هم یاد کن