- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۱۴۴
- شماره مطلب: ۴۱۵۰
-
چاپ
بزم وصال
ز ابر خیمه اگر ماهِ روی باب ببینم
به روی خود ز سوی دوست، فتح باب ببینم
بیا که منتظرم تا بَری به بزم وصالم
چو ذرّه، خویش در آغوش آفتاب ببینم
سپید اگر شده مویت ز داغ سرخ جوانان
ز خون حنجر خود، خواهمش خضاب ببینم
بگو به خواب که آید به چشم من بنشیند
مگر به خواب روم، بلکه خوابِ آب ببینم
ولی چه سود؟ که کارم عطش رسانده به جایی
که بُرده خواب، مگر خواب را به خواب بینم
اگر چه تشنهام امّا ز قحط آب ننالم
که پُر ز آبِ بصر، دامن رباب ببینم
خوش آن که خیمه زنم زین تراب تیره، فراتر
به خلد رو کنم و روی بوتراب ببینم
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
بزم وصال
ز ابر خیمه اگر ماهِ روی باب ببینم
به روی خود ز سوی دوست، فتح باب ببینم
بیا که منتظرم تا بَری به بزم وصالم
چو ذرّه، خویش در آغوش آفتاب ببینم
سپید اگر شده مویت ز داغ سرخ جوانان
ز خون حنجر خود، خواهمش خضاب ببینم
بگو به خواب که آید به چشم من بنشیند
مگر به خواب روم، بلکه خوابِ آب ببینم
ولی چه سود؟ که کارم عطش رسانده به جایی
که بُرده خواب، مگر خواب را به خواب بینم
اگر چه تشنهام امّا ز قحط آب ننالم
که پُر ز آبِ بصر، دامن رباب ببینم
خوش آن که خیمه زنم زین تراب تیره، فراتر
به خلد رو کنم و روی بوتراب ببینم