- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۱۳۹۶
- شماره مطلب: ۴۱۱۰
-
چاپ
قحط آب
چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟
چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟
شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین
بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب
فراتی را که کابینِ بتول آمد، نمیدانم
چرا کردند سد بر روی آل بوتراب، امشب؟
درون خیمه از فرط عطش، اطفال شاه دین
دو گونه هشتهاند از هر طرف روی تراب، امشب
تمام اهلبیت مصطفی در خیمهگه عطشان
ولی ز آب روان، قوم مخالف کامیاب، امشب
رقیّه یک طرف غش کرده و افتاده بیطاقت
سکینه از عطش یکسو، دلی دارد کباب، امشب
ز بیشیریّ و سوز تشنهکامی، کرده غش اصغر
مگر خشکیده شیر از تف، به پستان رباب، امشب؟
یکی در کربلا بُگْذر، دلا! عبّاس را بنْگر
که هست از شرمِ اطفالِ حسین در پیچ و تاب، امشب
از این غم، خونِ دل، «صابر» فشانَد از بُن مژگان
که گردد سر خط آزادیاش «یوم الحساب»، امشب
-
هیجده خورشید
چون سواد شام کمکم شد پدید
رنگ از رخسار «آلاللَّه» پرید
تا در اینجا محمل زینب رسید
حق به فریاد دل زینب رسید
-
راهب روشنضمیر
راهبی در خُلق و تقوا بینظیر
ترک دنیا کردهای، روشنضمیر
راهبی از عهد عیسی، یادگار
خود بزرگان جهان را در شمار
-
سرزمین پر شرار
چه سرزمین بُوَد این دشت پُر شرار؟ برادر!
که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر!
از آن زمان که به این دشت غمفزا برسیدم
نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر!
قحط آب
چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟
چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟
شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین
بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب
فراتی را که کابینِ بتول آمد، نمیدانم
چرا کردند سد بر روی آل بوتراب، امشب؟
درون خیمه از فرط عطش، اطفال شاه دین
دو گونه هشتهاند از هر طرف روی تراب، امشب
تمام اهلبیت مصطفی در خیمهگه عطشان
ولی ز آب روان، قوم مخالف کامیاب، امشب
رقیّه یک طرف غش کرده و افتاده بیطاقت
سکینه از عطش یکسو، دلی دارد کباب، امشب
ز بیشیریّ و سوز تشنهکامی، کرده غش اصغر
مگر خشکیده شیر از تف، به پستان رباب، امشب؟
یکی در کربلا بُگْذر، دلا! عبّاس را بنْگر
که هست از شرمِ اطفالِ حسین در پیچ و تاب، امشب
از این غم، خونِ دل، «صابر» فشانَد از بُن مژگان
که گردد سر خط آزادیاش «یوم الحساب»، امشب