- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۸۱۱
- شماره مطلب: ۴۰۹۲
-
چاپ
غزال دشت
چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن!
چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن!
چه خوش است جان سپاری، به قدوم چون تو یاری!
به منای کربلای تو، شها! به خون تپیدن
چه غمی ز بیپناهی؟ به حضور چون تو شاهی
که خوش آیدم به راه تو، شها! بلا کشیدن
چه شود اگر عمو جان! بروم به سوی میدان؟
که خوش است از تو فرمان و ز من به سر دویدن
چو غزال مجتبی شد، ز میان خیمه بیرون
به شتاب از پی آمد، شه دین، برای دیدن
چه عمو! چه نوجوانی! چه گلی! چه باغبانی!
به حسن، صبا! خبر ده، که چه جای آرمیدن؟
بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر
چه خوش است از غزالی، همه گرگها رمیدن!
زند آتشم، «حسانا»! غم شاهزاده قاسم
بنِگر به دست گلچین، گل نوشکفته چیدن
-
عمرۀ مقبوله
ناله کن اى دل به عزاى على
گریه کن اى دیده براى على
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزاى على
-
پوشیدهام لباس فخر و عزت
من قدرتی دیگر به تن ندارم
دستی دگر چون در بدن ندارمدشمن چو بسته راه من ز هر سو
به خیمه راه آمدن ندارم -
مشک خالی و دو دست و پرچمی بشکسته
راه من، از کثرت دشمن، ز هر سو بسته بود
داغها پی در پی و غمها به هم پیوسته بودبس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید
بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود -
زهرای کوچک
تویی آن دختر زیبای کوچک
به دنبال پدر، با پای کوچک
به دشت کربلا با قلب خونینتو هستی لالۀ حمرای کوچک
غزال دشت
چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن!
چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن!
چه خوش است جان سپاری، به قدوم چون تو یاری!
به منای کربلای تو، شها! به خون تپیدن
چه غمی ز بیپناهی؟ به حضور چون تو شاهی
که خوش آیدم به راه تو، شها! بلا کشیدن
چه شود اگر عمو جان! بروم به سوی میدان؟
که خوش است از تو فرمان و ز من به سر دویدن
چو غزال مجتبی شد، ز میان خیمه بیرون
به شتاب از پی آمد، شه دین، برای دیدن
چه عمو! چه نوجوانی! چه گلی! چه باغبانی!
به حسن، صبا! خبر ده، که چه جای آرمیدن؟
بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر
چه خوش است از غزالی، همه گرگها رمیدن!
زند آتشم، «حسانا»! غم شاهزاده قاسم
بنِگر به دست گلچین، گل نوشکفته چیدن