- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۶۸۵۹
- شماره مطلب: ۴۰۹۰
-
چاپ
غرّه غرّا
گوهر یکتای عشق، درّ یتیم حسن
خلعت زیبای عشق، کرد به بر، چون کفن
غُرّۀ غَرّای او، بود چو یک پاره ماه
قامت رعنای او، شاخ گل نسترن
به یاری شاه عشق، خسرو جمجاه عشق
فکنْد در راه عشق، دست و سر و جان و تن
به خون سر شد خضاب، صورت چون آفتاب
معنی «حُسن المآب»، عیان به وجه حسن
به باد بیداد رفت، شاخ گل ارغوان
ز تیشۀ کین فتاد، ز ریشه، سرو چمن
تا شده رنگین به خون، جعد سمنسای او
خورده بسی خون دل، نافۀ مُشک ختن
همای اوج ازل، به دام قوم دغل
به کام گرگ اجل، یوسف گلپیرهن
به دور او بانوان، حلقۀ ماتم زدند
شاهد رخسار او، شمع دل انجمن
چو شمع در سوز و ساز، لالۀ باغ حسن
خداست دانای راز، ز سوز داغ حسن
-
خاتون داغ دیده
ای یک جهان برادر! وی نور هر دو دیده!
چون حال زار خواهر، چشم فلک ندیده
بیمحمل و عماری، بیآشنا و یاری
سرگَرد هر دیاری، خاتون داغدیده
-
نالۀ نی
نالهی نی است، ای دل! یا که از لب شاه است؟
یا که نخلهی طور و نغمهی «اَنَا الله» است؟
داستان دستان است، از فراز شاخ گل
یا که بانگ قرآن است، کز شه فلک جاه است؟
-
دلیل گمشدگان
تا تو شدی کشته ما، بیسر و سامان شدیم
یکسره سرگشتهی کوه و بیابان شدیم
خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا
به لجّهی غم اسیر، دچار توفان شدیم
-
وعدۀ ما و تو
جلوهی روی تو بود، طور مناجات ما
کعبهی کوی تو بود، قبلهی حاجات ما
شربت دیدار تو، آب حیات همه
صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما
غرّه غرّا
گوهر یکتای عشق، درّ یتیم حسن
خلعت زیبای عشق، کرد به بر، چون کفن
غُرّۀ غَرّای او، بود چو یک پاره ماه
قامت رعنای او، شاخ گل نسترن
به یاری شاه عشق، خسرو جمجاه عشق
فکنْد در راه عشق، دست و سر و جان و تن
به خون سر شد خضاب، صورت چون آفتاب
معنی «حُسن المآب»، عیان به وجه حسن
به باد بیداد رفت، شاخ گل ارغوان
ز تیشۀ کین فتاد، ز ریشه، سرو چمن
تا شده رنگین به خون، جعد سمنسای او
خورده بسی خون دل، نافۀ مُشک ختن
همای اوج ازل، به دام قوم دغل
به کام گرگ اجل، یوسف گلپیرهن
به دور او بانوان، حلقۀ ماتم زدند
شاهد رخسار او، شمع دل انجمن
چو شمع در سوز و ساز، لالۀ باغ حسن
خداست دانای راز، ز سوز داغ حسن