- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۲۱۰۴
- شماره مطلب: ۴۰۷۲
-
چاپ
دو ماه پاره
رسد از حدیقۀ زینبی، ز دو عندلیب این صلا
سرگل سلامت اگر شود، پر بلبلان سپر بلا
دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن
به مثال نقرۀ خام، تن، که طلاست طینتشان، طلا
دو نهال گلشن فاطمی، دو چراغ دودۀ هاشمی
دو نگین ناب مُلازمی، به رکاب یوسف کربلا
دو سپیدۀ مشرق حیدری، دو ستارۀ ماهمُشتری
دو مِهین محفل مهتری، دو فروغ انجمن ولا
دو شهنشه شُهرهنگین، دو شَه، دو ستارۀ زهرهجبین، دو مَه
به چمن دو نرگس خوشنگه، به دَمن دو لالۀ مبتلا
دو هُژَبْرِ معرکۀ یلی، دو هدیّه بهر یکی ولی
دو نهفته راز دل علی، که به کربلا شده بر مَلا
ز دو دیده مدّ نگاهشان، به هلال ابروی شاهشان
که دهد به چهرۀ ماهشان، به اشاره رُخصت ابتلا
به فدای دو ماهپارهای! که به یک هلال اشارهای
به دو چشم پُر ز ستارهای، همه جلوهاند و همه جلا
ز دو میوۀ دل زینبی، دل من گرفته عجب تبی!
تر، از آن دو چشمه نما لبی، به ایاغ مرثیهای، دلا!
من و داغ آن دو شقایقی، که هلاکشان شده رازقی
به فدای آن دل عاشقی! که هلاک عشق شود، هلا!
چو گذر نمود ز باغشان، جگر «یتیم» ز داغشان
به مثال غنچه و لاله شد، همه توبهتو، همه لابهلا
-
روسیاه عاشق
ای شاه، این غلام که همرنگ موی توست
عمری دراز شد که هوادار روی توست
رسواتر از سراب شوم، گر برانیام
زیرا که آبروی من، از آبروی توست
-
به ناز خفته
هنوز تشنهلبی؟ لالهی شکفتهی من!
تو نور چشم منی، ای مه دو هفتهی من!
کبودی اثر سنگ بر رُخت پیداست
نگفته، با خبری از غم نهفتهی من
-
فرشته خدا
باید مدد ز حضرت روحالامین کنم
تا مدحتی ز حضرت امّالبنین کنم
امداد غیب بایدم از آن چنان همای
تا قصّه از فرشته زنی این چنین کنم
-
شرم
ماهی من سوی آب، راه ندارد
بهر تلظّی به سینه، آه ندارد
لالهی من بس که داغ تشنهلبی دید
جز لب خشکیده و سیاه ندارد
دو ماه پاره
رسد از حدیقۀ زینبی، ز دو عندلیب این صلا
سرگل سلامت اگر شود، پر بلبلان سپر بلا
دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن
به مثال نقرۀ خام، تن، که طلاست طینتشان، طلا
دو نهال گلشن فاطمی، دو چراغ دودۀ هاشمی
دو نگین ناب مُلازمی، به رکاب یوسف کربلا
دو سپیدۀ مشرق حیدری، دو ستارۀ ماهمُشتری
دو مِهین محفل مهتری، دو فروغ انجمن ولا
دو شهنشه شُهرهنگین، دو شَه، دو ستارۀ زهرهجبین، دو مَه
به چمن دو نرگس خوشنگه، به دَمن دو لالۀ مبتلا
دو هُژَبْرِ معرکۀ یلی، دو هدیّه بهر یکی ولی
دو نهفته راز دل علی، که به کربلا شده بر مَلا
ز دو دیده مدّ نگاهشان، به هلال ابروی شاهشان
که دهد به چهرۀ ماهشان، به اشاره رُخصت ابتلا
به فدای دو ماهپارهای! که به یک هلال اشارهای
به دو چشم پُر ز ستارهای، همه جلوهاند و همه جلا
ز دو میوۀ دل زینبی، دل من گرفته عجب تبی!
تر، از آن دو چشمه نما لبی، به ایاغ مرثیهای، دلا!
من و داغ آن دو شقایقی، که هلاکشان شده رازقی
به فدای آن دل عاشقی! که هلاک عشق شود، هلا!
چو گذر نمود ز باغشان، جگر «یتیم» ز داغشان
به مثال غنچه و لاله شد، همه توبهتو، همه لابهلا