- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۹۵۲
- شماره مطلب: ۳۹۵۲
-
چاپ
جگرهای تفته
آتش زد این بهار، جگرهای تفته را
مانَد سحاب، خیمۀ بر باد رفته را
بود آتشی نهفته به دلها و برفروخت
باد بهار، آتش در دل نهفته را
یاد آورم چو غنچۀ سیراب بنْگرم
آن غنچههای تشنۀ در خون شکفته را
خیزد ز خاک، سبزه و یاد آورد چنین
آن سبزخط سُلالۀ در خاک، خفته را
از کربلا شنفتهای، ای دل! حکایتی
هرگز به دیده نیست شباهت، شنفته را
هفت آسمان هنوز بگرید بر آن که دید
در خون خضاب، کاکل ماه دو هفته را
از هر طرف، غبار مصیبت فرو گرفت
کاشانههای شهپر جبریل رُفته را
جز قصّۀ شهادت آل نبی، «طراز»!
نبْوَد اثر، حکایت بسیار گفته را
جگرهای تفته
آتش زد این بهار، جگرهای تفته را
مانَد سحاب، خیمۀ بر باد رفته را
بود آتشی نهفته به دلها و برفروخت
باد بهار، آتش در دل نهفته را
یاد آورم چو غنچۀ سیراب بنْگرم
آن غنچههای تشنۀ در خون شکفته را
خیزد ز خاک، سبزه و یاد آورد چنین
آن سبزخط سُلالۀ در خاک، خفته را
از کربلا شنفتهای، ای دل! حکایتی
هرگز به دیده نیست شباهت، شنفته را
هفت آسمان هنوز بگرید بر آن که دید
در خون خضاب، کاکل ماه دو هفته را
از هر طرف، غبار مصیبت فرو گرفت
کاشانههای شهپر جبریل رُفته را
جز قصّۀ شهادت آل نبی، «طراز»!
نبْوَد اثر، حکایت بسیار گفته را