- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
- بازدید: ۲۷۶۹
- شماره مطلب: ۳۹۵
-
چاپ
چو آب رفتهای و چون شراب برگشتی
گُلی که رفتهای، امّا گلاب برگشتی
چو آب رفتهای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُمِّ اسب گرفتی جواب، برگشتی
روان شده بدنت بینِ دستهایِ عمو
بلند کردمت، امّا چو آب برگشتی
ستارۀِ حرمم بودهای تو تا دیشب
قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی
به هم تنیده و پیچیده گشته پیکرِ تو
شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی
چه آمده سرت از چشمزخمِ این لشکر
چرا ز معرکهات بینقاب برگشتی؟!
به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود
رسیدهایم به خیمه، بخواب، برگشتی
-
سر خورشید شده گرمی دکان تنور
چه شبی میگذرد در دل پنهان تنور
سر خورشید شده گرمی دکان تنور
این چه نوری است؟ تنور از نفسش روشن شد
این چه داغی است که آتش زده بر جان تنور؟
-
افتاده
روی نی موی تو در باد، رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیات وجود تو جدا افتاده
-
مهمان تنور
چه شبی میگذرد در دل پنهان تنور
سر خورشید شده گرمی دکّان تنور
دیشبی را شه دین در حرمش مهمان بود
امشب ای وای، سر او شده مهمان تنور
-
سرت کو؟
سرت کو سرت کو که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
چو آب رفتهای و چون شراب برگشتی
گُلی که رفتهای، امّا گلاب برگشتی
چو آب رفتهای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُمِّ اسب گرفتی جواب، برگشتی
روان شده بدنت بینِ دستهایِ عمو
بلند کردمت، امّا چو آب برگشتی
ستارۀِ حرمم بودهای تو تا دیشب
قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی
به هم تنیده و پیچیده گشته پیکرِ تو
شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی
چه آمده سرت از چشمزخمِ این لشکر
چرا ز معرکهات بینقاب برگشتی؟!
به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود
رسیدهایم به خیمه، بخواب، برگشتی