- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۳۰۲۸
- شماره مطلب: ۳۹۴۱
-
چاپ
قاصد اشک
چون رو به سوی کعبۀ «بیت الحرام» کرد
در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد
هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد
هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد
از اشک، قاصدی سوی یثرب روانه ساخت
و ز حال زار خویش، به جدّش پیام کرد
کای مصطفی! مرا ز جناب تو دور داشت
گردون که بهر کشتنِ من، اهتمام کرد
در کام اهلبیت تو از روی کینه ریخت
هر زهر را که ساقی دوران به جام کرد
جور فلک تمام نگردید تا که خصم
بیداد را به عترت پاکت تمام کرد
آخر اساس کعبه، به تاراج شام داد
دوران که صُبح آل نبی را چو شام کرد
از این حدیث، دیدۀ گردون پُر آب شد
جانها گرفت آتش و دلها کباب شد
-
هوای شهادت
چون شاه دین، هوای شهادت به سر گرفت
تاج سعادت از سر خود، چرخ برگرفت
گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ
دست قضا عنان و رکابش، قدر گرفت
-
سرشک مصیبت
از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست
برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست
از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن
بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست
-
حقّ اهلبیت
از هر کنار توسن بیداد تاختید
تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید
خواندید از حجاز مرا جانب عراق
وآن گاه پردههای مخالف نواختید
قاصد اشک
چون رو به سوی کعبۀ «بیت الحرام» کرد
در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد
هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد
هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد
از اشک، قاصدی سوی یثرب روانه ساخت
و ز حال زار خویش، به جدّش پیام کرد
کای مصطفی! مرا ز جناب تو دور داشت
گردون که بهر کشتنِ من، اهتمام کرد
در کام اهلبیت تو از روی کینه ریخت
هر زهر را که ساقی دوران به جام کرد
جور فلک تمام نگردید تا که خصم
بیداد را به عترت پاکت تمام کرد
آخر اساس کعبه، به تاراج شام داد
دوران که صُبح آل نبی را چو شام کرد
از این حدیث، دیدۀ گردون پُر آب شد
جانها گرفت آتش و دلها کباب شد