- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۵۷۶
- شماره مطلب: ۳۹۳۰
-
چاپ
اشک جگرسوز
دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو
ای جان فدای نغمۀ دردآشنای تو!
هر شب میان اشک جگرسوز تا سحر
خواهم وصال کوی تو را از خدای تو
ای جان فدای نام تو! جان جهان تویی
جان چیست؟ تا ز صدق نمایم فدای تو
عمری است همچو نی به خیال تو، یا حسین!
نالم در آرزوی تو و نینوای تو
هرچند خفته جسم تو در دشت کربلا
امّا دل شکستهدلان است، جای تو
آنان که دل ز مهر طبیبان بریدهاند
آیند سوی درگه «دار الشّفا»ی تو
شاهان روزگار ز اخلاص و بندگی
هستند، ای شهنشه خوبان! گدای تو
اصل وجود عالم و آدم توییّ و بس
هیچ است ماسوا همه، ای جان! سوای تو
دارد امید «کهتر» نالان که روز حشر
لب تر کند ز جرعۀ جام عطای تو
اشک جگرسوز
دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو
ای جان فدای نغمۀ دردآشنای تو!
هر شب میان اشک جگرسوز تا سحر
خواهم وصال کوی تو را از خدای تو
ای جان فدای نام تو! جان جهان تویی
جان چیست؟ تا ز صدق نمایم فدای تو
عمری است همچو نی به خیال تو، یا حسین!
نالم در آرزوی تو و نینوای تو
هرچند خفته جسم تو در دشت کربلا
امّا دل شکستهدلان است، جای تو
آنان که دل ز مهر طبیبان بریدهاند
آیند سوی درگه «دار الشّفا»ی تو
شاهان روزگار ز اخلاص و بندگی
هستند، ای شهنشه خوبان! گدای تو
اصل وجود عالم و آدم توییّ و بس
هیچ است ماسوا همه، ای جان! سوای تو
دارد امید «کهتر» نالان که روز حشر
لب تر کند ز جرعۀ جام عطای تو