- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۰۴
- بازدید: ۲۲۰۳
- شماره مطلب: ۳۹۱
-
چاپ
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش
فغان میزد که یا رب! خاک این صحرا نبود ای کاش!
و آغوشش به روی کاروانها وا نبود ای کاش!
زمین کربلا برخاست بر پا، نیزهها را دید
و با خود گفت: «امروزِ مرا فردا نبود ای کاش»!
یقین تکلیف طفلان، با عطش اینگونه روشن بود
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش!
سهشعبه تیر را میدید و با خود زیر لب میخواند:
«ربابی هست اینجا که چنان لیلا نبود ای کاش»!
چه میشد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود
سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش!
هزاران مرد تیرانداز را میدید و هِی میگفت:
«علمدار حسین این قدر بیپروا نبود ای کاش»!
نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو میکرد
اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش!
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش
فغان میزد که یا رب! خاک این صحرا نبود ای کاش!
و آغوشش به روی کاروانها وا نبود ای کاش!
زمین کربلا برخاست بر پا، نیزهها را دید
و با خود گفت: «امروزِ مرا فردا نبود ای کاش»!
یقین تکلیف طفلان، با عطش اینگونه روشن بود
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش!
سهشعبه تیر را میدید و با خود زیر لب میخواند:
«ربابی هست اینجا که چنان لیلا نبود ای کاش»!
چه میشد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود
سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش!
هزاران مرد تیرانداز را میدید و هِی میگفت:
«علمدار حسین این قدر بیپروا نبود ای کاش»!
نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو میکرد
اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش!