- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۱۳۲۶
- شماره مطلب: ۳۸۶۶
-
چاپ
کاروان سالار
از جگر نالید«کلثوم» ملول
کای مدینه! هان! مکن ما را قبول
از تو ما روزی که بربستیم بار
همعنان بودیم با اهل و تبار
بود میرکاروان، سالار کون
همرکابش قاسم و عبّاس و عون
اکبر، آن رعناجوان گلعذار
اصغر، آن نورَسته طفل شیرخوار
آمدیمت با دل تنگ و حزین
نه رجالی مانده باقی، نه بنین
هم ز ره رفتند،آن جمع ملول
تا به نزد مرقد پاک رسول
از فغان بانوان محترم
آمد اندر لرزه، ارکان حرم
شد بر افلاک از زمین، شور نشور
سر برآوردند حوران از قصور
قدسیان اندر فلک، گریان همه
سینهها از تاب دل، بریان همه
اهل یثرب، جامۀ نیلی به بر
اشکریزان، خاکبیزان، سر به سر
-
خضرا و غبرا
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
خاکبیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور
-
آهوان حرم
چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد
قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد
-
میر کاروان
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن
ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز
بر کشتگان بیکفنِ خود، نماز کن
-
یا ایّها العزیز!
اندر جهان، عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو، شور قیامت! به پای خیز
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف
آورده با ترانهی «یا ایُّها العزیز!»
کاروان سالار
از جگر نالید«کلثوم» ملول
کای مدینه! هان! مکن ما را قبول
از تو ما روزی که بربستیم بار
همعنان بودیم با اهل و تبار
بود میرکاروان، سالار کون
همرکابش قاسم و عبّاس و عون
اکبر، آن رعناجوان گلعذار
اصغر، آن نورَسته طفل شیرخوار
آمدیمت با دل تنگ و حزین
نه رجالی مانده باقی، نه بنین
هم ز ره رفتند،آن جمع ملول
تا به نزد مرقد پاک رسول
از فغان بانوان محترم
آمد اندر لرزه، ارکان حرم
شد بر افلاک از زمین، شور نشور
سر برآوردند حوران از قصور
قدسیان اندر فلک، گریان همه
سینهها از تاب دل، بریان همه
اهل یثرب، جامۀ نیلی به بر
اشکریزان، خاکبیزان، سر به سر