- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۹۹۸
- شماره مطلب: ۳۸۴۸
-
چاپ
کوه و آبشار
هرچند شانههای تو کوهند و محکمند
چشمان آبشاری تو، راوی غمند
از جانب نگاه تو، هر سال میرسند
این ابرها، نشانۀ ماه محرّمند
مرثیهای بخوان! که همه گریه سر دهند
شیونزنان رنج تو، مردان عالمند
دیروز بود یک نفر، امّا زیاد شد
دیدی که کوفیان همگی ابن ملجمند!
مرثیهای بخوان که شود کوفه، منفجر
مرثیههای تو، همه داغ مجسّمند
آیینهای گذاشتهای رو به شام شوم
آهی کشیدهای که همه غرق ماتمند
تو امّ زخم هستی و بانوی مرهمی
فرزند حیدری که دو ضد در تو با همند
در خیمهگاه چادرت، آرام میشوند
پروانهها که سوختهبالند و درهمند
وای! از دمی که داد زدی: "وا محمّدا!"
اسبان بیسوار، عزادار آن دمند
خم نیست قامت تو که مانند زینبی
در تنگنای قافیهها، شاعران، خمند
کوه و آبشار
هرچند شانههای تو کوهند و محکمند
چشمان آبشاری تو، راوی غمند
از جانب نگاه تو، هر سال میرسند
این ابرها، نشانۀ ماه محرّمند
مرثیهای بخوان! که همه گریه سر دهند
شیونزنان رنج تو، مردان عالمند
دیروز بود یک نفر، امّا زیاد شد
دیدی که کوفیان همگی ابن ملجمند!
مرثیهای بخوان که شود کوفه، منفجر
مرثیههای تو، همه داغ مجسّمند
آیینهای گذاشتهای رو به شام شوم
آهی کشیدهای که همه غرق ماتمند
تو امّ زخم هستی و بانوی مرهمی
فرزند حیدری که دو ضد در تو با همند
در خیمهگاه چادرت، آرام میشوند
پروانهها که سوختهبالند و درهمند
وای! از دمی که داد زدی: "وا محمّدا!"
اسبان بیسوار، عزادار آن دمند
خم نیست قامت تو که مانند زینبی
در تنگنای قافیهها، شاعران، خمند