- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۲۸۰۶
- شماره مطلب: ۳۸۲۵
-
چاپ
قصیدۀ مدح و مرثیه حضرت امام حسین (ع)
زهی! روی تو مرآت جمال ایزد منّان
بهشت عدن بی رویت بُوَد بر عاشقان، زندان
منوّر گشته از نور جمالت، عرش سبحانی
هویدا گشته از فیض وجودت، عالم امکان
صفیّالله ز انوار تو مسجود ملایک شد
خلیلالله ز الطاف تو رَست از آتش سوزان
شده انوار رویت، رهنمای خضر در ظلمت
دهانت چشمۀ حَیوان و بخشد مردهها را جان
توسّل بر ولایت جُست چون آن پیر کنعانی
ز مصرش بوی پیراهن رسیدی جانب کنعان
چو انوار رخت شد پرتوافکن بر دل یوسف
عزیز مصر گشت و شد خلاص از محنت زندان
ز بوی عشق تو مخلوق گشته عیسی مریم
ز فیض جود تو از نیل رَسته موسی عمران
تویی آن گوهر یکتای دریای الوهیّت
که بر کشتی دین حق شدی چون نوح، کشتیبان
تویی آن شافع امّت که حق بخشید بر احمد
تویی کعبه، تویی زمزم، تویی قبله، تویی قرآن
چه قدرت کافران را بود تا با چون تو رزم آرند؟
پی ترویج دین در کربلا گشتی به خون غلطان
تو خود خون خدایی، ای به ناحق ریخته خونت!
عجب نبْوَد که باشد خونبهایت خالق سبحان
فراتت مهر مادر بود و بابت ساقی کوثر
خود و قربانیان کوی عشقت جملگی عطشان
الا! تا گریه آید بر تو و بر تشنگی تو،
الا! تا لعن آید بر یزید و آل بوسفیان،
معذّب دشمنانت باد اندر آتش دوزخ!
مخلّد دوستانت باد اندر جنّت رضوان!
همیشه مست از صهبای رویت باد «فرخنده»!
غزلخوان بر گل رویت شده چون بلبل دستان
-
اشک بر حسین
دارم از هجر رخت دیده چو رود جیحون
قلب بشْکسته، پُر اندوه؛ جگر، دجلۀ خون
آنقدر گریه کنم از غمت، ای شاه شهید!
تا دل خون شده از دیدهام آید بیرون
-
بارگاه حسین
زمین کرببلا شد چو خوابگاه حسین
گذشت از حرم کعبه، بارگاه حسین
امیدوار چنانم که روز رستاخیز
مرا خدای دهد جای در پناه حسین
-
مدح حضرت علیاکبر (ع)
دلم سیّار دشت کربلا شد
گرفتار شه گلگون قبا شد
تپیدی مرغ دل اندر بر من
فتاده شوق اکبر بر سر من
-
زبانحال حضرت فاطمه صغری (س)
چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]
چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گلهها کنی
ز منِ شکستهدل، ای صبا! تو بگو به اکبر باوفا
چه شود که ای شه مهلقا! «نظری به جانب ما کنی؟»
قصیدۀ مدح و مرثیه حضرت امام حسین (ع)
زهی! روی تو مرآت جمال ایزد منّان
بهشت عدن بی رویت بُوَد بر عاشقان، زندان
منوّر گشته از نور جمالت، عرش سبحانی
هویدا گشته از فیض وجودت، عالم امکان
صفیّالله ز انوار تو مسجود ملایک شد
خلیلالله ز الطاف تو رَست از آتش سوزان
شده انوار رویت، رهنمای خضر در ظلمت
دهانت چشمۀ حَیوان و بخشد مردهها را جان
توسّل بر ولایت جُست چون آن پیر کنعانی
ز مصرش بوی پیراهن رسیدی جانب کنعان
چو انوار رخت شد پرتوافکن بر دل یوسف
عزیز مصر گشت و شد خلاص از محنت زندان
ز بوی عشق تو مخلوق گشته عیسی مریم
ز فیض جود تو از نیل رَسته موسی عمران
تویی آن گوهر یکتای دریای الوهیّت
که بر کشتی دین حق شدی چون نوح، کشتیبان
تویی آن شافع امّت که حق بخشید بر احمد
تویی کعبه، تویی زمزم، تویی قبله، تویی قرآن
چه قدرت کافران را بود تا با چون تو رزم آرند؟
پی ترویج دین در کربلا گشتی به خون غلطان
تو خود خون خدایی، ای به ناحق ریخته خونت!
عجب نبْوَد که باشد خونبهایت خالق سبحان
فراتت مهر مادر بود و بابت ساقی کوثر
خود و قربانیان کوی عشقت جملگی عطشان
الا! تا گریه آید بر تو و بر تشنگی تو،
الا! تا لعن آید بر یزید و آل بوسفیان،
معذّب دشمنانت باد اندر آتش دوزخ!
مخلّد دوستانت باد اندر جنّت رضوان!
همیشه مست از صهبای رویت باد «فرخنده»!
غزلخوان بر گل رویت شده چون بلبل دستان